از
همان روزی که خبر بستری شدن و به کما رفتن خانم بهبهانی منتشر شد، به این نکته
توجه ام جلب شد که چگونه بخشهای مختلف جامعه ایران به این مسئله و مرگ احتمالی
ایشان واکنش نشان خواهند داد؟
از
یک طرف سیمین بهبهانی از اعضای بسیار شناخته شده "کانون نویسندگان ایران"
بود، از طرف دیگر ایشان به شکلی فعال در جنبش زنان حضور داشته و فعالانه از اهداف این
جنبش دفاع می کرد. علاوه بر ان سیمین بهبهانی غزل سرائی بی نظیر بوده است (من
تخصصی در این زمینه ندارم و به سخنان دکتر براهنی، مجید نفیسی در این زمینه اتکا
می کنم) و افقهای جدیدی را برای غزل فارسی گشوده است. در ضمن ایشان در دیگر فعالیت
های اجتماعی نیز مشارکت می کرده است. در کنار همه این مشغولیتها ایشان معلم بوده و
زندگی خصوصی خویش را داشت. کدام جنبه های این شخصیت چندگانه مورد توجه هر بخش از
جامعه قرار می گیرد؟ سیاست این گزینشها چیست؟
1-
در تاریخ معاصر ایران، نام کانون نویسندگان ایران با تلاش های روشنفکران (مستقل) برای
ازادی بیان گره خورده است و به همین دلیل فشارهای زیادی را، چه در زمان حکومت
شاهنشاهی و و چه در زمان حکومت اسلامی، تحمل کرده است. جمهوری اسلامی تمام تلاش
خود را کرده است تا این نهاد مدنی را از بیخ و بن براندازد. کانون، در سی و چند
سال گذشته، همیشه تحت فشار قرار داشته است، اما این فشارها پس از خرداد 60 و پس از
انتشار نامه معروف به "ما نویسنده ایم" با امضای
134 نفر از نویسندگان شناخته شده کشور (21 زن، از جمله سیمین بهبهانی، آنرا امضا
کرده بودند) افزایش چشمگیری یافت. تعدادی از اعضای کانون نویسندگان در جریان
اعدامهای سال شصت (سعید سلطانپور و جعفر اقدامی) و یا قتلهای سیاسی پائیز 77 (احمد
میر علائی، غفار حسینی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده) به قتل رسیدند. بسیاری
راه تبعید (ساعدی، کوشان، کسرایی، سرکوهی...) را در پیش گرفتند و یا زندانی شدند
(به اذین، رئیس دانا، زرافشان، سرکوهی...) و بسیاری در داخل کشور تحت فشار قرار
داشته و دارند. شاید با این امید که اعضای کانون بتدریج پیر می شوند و هنرمندان و
نویسنگان جوان هم به دلیل خطرات عضویت در کانون نویسندگان، از نزدیک شدن به کانون پرهیز
خواهند کرد و بدین ترتیب شمع وجود کانون بتدریج خاموش خواهد شد. علاوه بر آن برای
کاهش اقبال نویسندگان و هنرمندان جوان به کانون، جدا کردن نویسندگان و شاعران مطرح
از کانون نویسندگان، مانند دولت آبادی و بهبهانی حائز اهمیت است.
سیمین
بهبهانی از سال 57 عضو کانون نویسندگان بود. ایشان حداقل برای سه دوره عضو هیئت رئیسه
کانون نویسندگان ایران بوده و بنا به قول اعضای کنونی کانون نویسندگان، ایشان تا
پایان عمر خویش عضو این کانون باقی مانده است. به گمان من بخشی از شخصیت اجتماعی
سیمین بهبهانی با عضویت او در کانون نویسندگان گره خورده است و نمی توان این بخش
از شخصیت ایشان را نادیده گرفت (همانگونه که نمی توان از مثلا عبدالفتاح سلطانی
سخن گفت و از عضویت ایشان در کانون مدافعان حقوق بشر سخنی به میان نیاورد).
اما
به نظر می رسد که تنها هنرمندان که به کانون نویسندگان نزدیک هستند و فعالین مدنی
و سیاسی رادیکال و گروه های چپگرا به مسئله عضویت سیمین بهبهانی در کانون
نویسندگان اشاره کرده و یا بر آن تاکید کرده اند. حتی وابستگان به ملی-مذهبی ها، جبهه ملی نیز از این وابستگی
سخنی به میان نیاورده اند. شخصیتهای شناخته شده مانند شیرین عبادی و شهلا لاهیجی (که اتفاقا از امضا
کنندگان نامه "ما نویسنده ایم" هستند) در پیامها و دل نوشته های خود از
نام بردن کانون پرهیز کرده اند. به نظر من قابل فهم بود که نیروهای دولتی و یا
اصلاح طلبان دولتی تمایلی به توجه به این وجه از شخصیت خانم بهبهانی نداشته باشند.
اما چرا نیروهای خارج از حکومت و به ویژه بخشی از فعالین حقوق بشر و حقوق زنان از
نام بردن کانون پرهیز کرده اند؟ آیا این بدان علت است که این افراد به دلیل حساسیت
دولت به کانون نویسندگان، ترجیح داده اند که این وجه از شخصیت خانم بهبهانی نادیده
گرفته شود و گمان کرده اند که با نادیده گرفتن آن لطمه ای به شخصیت ایشان وارد نمی
شود؟ اما نام نبردن از کانون نویسندگان، به یک معنی رسمیت دادن به حذف آن نیست؟
2-
سیمین بهبهانی، بدون تردید همراهی همیشگی در جنبش زنان بوده است. حضور سیمین
بهبانی در جنبش زنان را میتوان به خوبی در نوشته های نرگس طیبات، منصوره شجاعی، نوشین احمدی خراسانی، شهلا لاهیجی و دیگران یافت. آنان
این جنبه از شخصیت سیمین بهبهانی را برجسته کرده اند. این صدا طنین مناسبی را در
میان بخشی از فعالین سیاسی و مدنی یافته است. فعالین سیاسی و مدنی رادیکال، و به
ویژه فعالین جنبش زنان، این وجه از شخصیت سیمین بهبهانی را بررسی و یادآوری کرده
اند. اما در مطالب کسانی که به دولت نزدیک بوده اند، به این جنبه های از شخصیت
اجتماعی سیمین بهبهانی توجه نشده است و به ویژه در مراسم تشییع جنازه سیمین
بهبهانی هیچ نشانی از این جنبه از شخصیت اجتماعی ایشان وجود ندارد.
3-
به نظر می رسد که در قدرت بیان و تاثیر گذاری سیمین بهبهانی در تجدید حیات شعر کهن
فارسی کمتر تریدی وجود دارد. او از طرف همه دوستدارانش به عنوان بانوی غزل ایران
شناخته می شود و بنا به شهادت متخصصان، او در این زمینه تبحری بی مانند داشته است
(مقاله و سخنرانی مجید
نفیسی، مصاحبه
رضا براهنی و مقاله پرتو نوری علا). این جنبه از
شخصیت هنری سیمین بهبهانی نیز به خوبی مورد توجه قرار گرفته است. این نویسندگان بر
این نکته تاکید می کنند که جنبه های اجتماعی و سیاسی اشعار بهبهانی، ابداع در شعر
کهن فارسی را ضروری می کرد.
4-
و معلم بودن و زندگی خصوصی سیمین بهبهانی که در حوزه مشخصی مورد توجه قرار گرفته
است. سخنرانی شجریان، شاید از جنبه ای به این مسئله پرداخته است. اما این سخنان به
شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. شاید حتی زنانگی سیمین بهبهانی نیز آنچنان که
شایسته و بایسته یک زن هنرمند و فعال برجسته اجتماعی مورد توجه قرار نگرفته است.
آنچه
در بالا اوردم، به وضوح کشمکش بر سر اینکه سیمین بهبهانی کیست را نشان می دهد. برای
حکومت و کسانی که به حکومت به طریقی نزدیک هستند، اهمیت دارد که بانوی غزل ایران
به کانون نویسندگان، به جنبش زنان و حتی به شعر اجتماعی و سیاسی مربوط نباشد. هیچ
کدام از سخنرانان، حتی محمود دولت آبدی، از اعضای کانون که به اصلاح طلبان نزدیک
است و سخنران مراسم نیمه رسمی تشیع جنازه سیمین بهبهانی بود، نیز نامی از کانون
نویسندگان نمی برند. کانون نویسندگان کلا از مراسم تشییع و خاک سپاری خانم بهبهانی
سانسور می شوند و به همین دلیل برخی از اعضای کانون از شرکت در این مراسم امتناع
می کنند. حتی اجازه نمی دهند که سیمین بهبهانی در امامزاده طاهر دفن شود، چون
احتمالا رابطه او با شاملو، مختاری و پوینده اشکار می شود. پس باید به بهشت زهرا
تبعید شود.
نه
تنها کسی از میان فعالین جنبش زنان در میان سخنرانان حضور نداشت، بلکه هیچ زنی
اجازه نمی یابد که صحبت کند. کسی نبود که از حضور پیگیر سیمین بهبهانی در تلاشهای
زنان کشورمان برای مقابله با تبعیض جنسیتی سخن بگوید. حتی سخنان شجریان، از نظر
بسیاری از فعالین، تحقیر زنان، بود، تا ارج گذاشتن بر حضور مداوم و پیوسته سیمین
بهبهانی در جنبش برابری خواهانه زنان در ایران.
اما مردم و برخی از هنرمندان، سیمین بهبهانی را چنان
به یاد آوردند که شایسته او بود. شهرام ناظری، دوباره می سازمت وطن، یکی از شعرهای
اجتماعی سیمین بهبهانی، که به سرودی ملی تبدیل شده است، را می خواند و مردم با او
همصدائی می کنند. شاید همراهی حضار با شهرام ناظری و بی توجهی آنان به بخشی از
درخواستهای برگزار کننده مراسم، نشان آن است که حاضران در مراسم، بیشتر چهره
اجتماعی و به ویژه شخصیت منتقد و مستقل سیمین بهبهانی را دوست می دارند. اما تلاش
برای باز تعریف شخصیت سیمین بهبهانی ادامه خواهد یافت. این هنوز آغاز راه است.
جعفر بهکیش
جعفر بهکیش
دهم
شهریور 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر