۱۴۰۱ اسفند ۶, شنبه

از تدوین عدالت انتقالی تا انتشار پیمان و منشور دادخواهی[1]

 در این روزها تحرکات وسیعی در جریان است تا تصویری از ایران پس از جمهوری اسلامی ترسیم شود. هر چند نوع حکومت پس از جمهوری اسلامی در مرکز توجه عامه مردم قرار دارد، اما چگونگی رویارویی با جنایت‌های جمهوری اسلامی نیز یکی از مهمترین مواردی است که لازم است به آن پرداخته شود. به گمان من برخی از سئوالات محوری در این مسیر آن بوده که آیا جنایت‌های حکومت برآمده از انقلاب بهمن 1357 دوباره تکرار خواهد شد و باز کسانی یافت خواهند شد که بنیان حکومت جدید را بر جنایت استوار کنند؟ سرنوشت حقیقت چه خواهد بود؟ با جنایت سیاسی حتی اگر از جانب اپوزیسیون باشد چه باید کرد؟ در کشوری که برای چهل سال یک سیستم قضایی به غایت ناعادلانه که با هیچ معیار حقوق بشری منطبق نبوده و نیست و خود یکی از بازوهای اصلی جنایت و سرکوب است چه باید کرد؟ آیا اعدام مجاز است؟ و سئوالاتی از این قبیل که فکر برخی را به خود مشغول کرده است.

هر کسی بر اساس مواضع سیاسی و ایدئولوژیک خود به این قبیل سئوالات پاسخ داده است. گروه هشت نفره‌ای از چهره‌های شناخته شده مخالف جمهوری اسلامی که موجودیت خود را در 21 بهمن 1401 در جلسه‌ای با عنوان «آینده جنبش دمکراسی ایران» در دانشگاه جورج‌تاون پایتخت آمریکا اعلام کردند از زبان حامد اسماعیلیون و مسیح علی‌نژاد بر تشکیل کمیسیون حقیقت تاکید کردند و حامد اسماعیلیون، که همسر و تنها فرزندش را در سرنگونی هواپیمای اوکراینی در دی 1398 از دست داده است، بارها متذکر شد که لازم است چگونگی عدالت انتقالی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی معین و مشخص شود و بشارت داد که متخصصان در تلاش هستند که خطوط اصلی عدالت انتقالی را تنظیم و تدوین کنند.

در بیست و سوم بهمن، تنها دو روز پس جلسه گروه هشت نفره در آمریکا، گروهی از دادخواهان متشکل از خانواده 15 تن از بستگان قربانیان جنایت‌های جمهوری اسلامی در دوره‌های مختلف تشکیل گروهی با عنوان «شورای انقلابی دادخواهان» را اعلام کردند. از بیانیه آنان چنین فهمیده می‌شد که این گروه قصد دارد دادخواهی خود را در خدمت سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دهد تا آنگاه بتوانند رهبران «این حکومت کودک‌کش» را به دادگاه‌های عادلانه بکشانند. 

سپس در 4 اسفند 1401 پیشنهاد «پیمان دادخواهی» 82 خانواده و کنشگر دادخواهی در سایت بیداران منتشر شده است. آنان نیز تلاش کرده‌اند تا چشم‌اندازی از اهداف دادخواهی را ترسیم کنند. آنان در عین تاکید بر «پایبندی به تمام کنوانسیون‌ها و میثاق‌های جهانی ناظر بر رعایت حقوق بشر» خود را متعهد به لغو مجازات اعدام، کشف حقیقت جنایت‌های سیاسی، پایان دادن به مصونیت از مجازات، بازسازی قوه قضائیه و مبارزه با فراموشی با به رسمیت شناختن گوناگونی روایت‌ها اعلام کرده‌اند.

و در 5 اسفند 1401 «منشور دادخواهی» جمعی از خانواده‌های خاوران منتشر شد. آنان ضمن برشمردن جنایت‌های دولتی  و همدردی با قربانیان و بستگان آنان خواستار محاکمه عادلانه همه آمران و عاملان این جنایت‌ها، لغو مجازات اعدام، آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی بیان و عقیده و آزادی سازمانیابی و اعتراضات شدند. آنان در انتها اعلام کردند که «در جنبش «زن، زندگی، آزادی» همراه مبارزۀ مردم آزادیخواه برای دستیابی به آزادی، رفاه و برابری  هستیم و هیچ اتکا یا چشم امیدی به هیچ منبعی از قدرت و ثروت نداریم.»

هر چند مکانیزم تهیه و تدوین این منشورها و پیمان‌ها روشن نیستند، اما همه گواه اهمیت بحث در مورد چگونگی رویارویی با جنایت‌های سیاسی است. به گمان من هیچ‌کدام از این منشورها و پیمان‌ها اگر به شکل‌گیری یک بحث جدی و محترمانه در میان مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی منجر نشود، حاصل اندکی خواهند داشت و به زودی فراموش خواهند شد.

از سوی دیگر و با آموختن از انقلاب شکست‌خورده بهمن 1357 گمان می‌کنم که سکوت ما در برابر جنایت‌های مخالفان حکومت شاه در جریان این انقلاب وقوع جنایت‌های هولناک پس از پیروزی آنرا تسهیل و تشویق کرد. با درس‌گیری از آن شکست بزرگ با این سئوال روبرو هستم که چگونه باید در برابر دفاع برخی از هواداران سلطنت از جنایت‌های ساواک واکنش نشان داد؟ چگونه می‌توان خواستار اخراج مقامات و یا حتی بستگان آنان از کشورهای غربی بدون طی یک مسیر عادلانه شد؟ و چگونه با رفتار غیر‌انسانی و مبتذل برخی از مخالفان جمهوری اسلامی با هواداران حکومت یا حتی مخالفان سیاسی در درون اپوزیسیون مقابله کرد؟[2] از همین‌رو بر این بارو هستم که این منشورها و پیمان‌ها نه تنها باید چشم‌اندازی برای ایران پس از جمهوری اسلامی ترسیم کنند، بلکه لازم است که چهارچوبی منطبق با معیارها و استانداردهای حقوق بشر برای کنش مخالفان جمهوری اسلامی در حال حاضر را نیز در بر گیرند.  



[1] این یادداشت نقد هیچ یک از اقدام‌های ذکر شده نیست و تنها ادای وظیفه در معرفی این تلاش‌ها و در میان گذاشتن اجمالی سه نکته به گمان من مهم (شفافیت در تدوین، اهمیت شکل‌گیری یک گفتگوی گسترده درباره چگونگی رویارویی با گذشته و اهمیت ساری و جاری شدن ارزش‌های انسانی دادخواهی و عدالت انتقالی در جریان مبارزه با رژیم جنایتکار) بوده است.  

[2] من حتی شاهد رفتار به غایت غیرانسانی برخی از دادخواهان با خوشنام‌ترین فعالان دادخواهی بوده‌ام. سکوت اکثریت قریب به اتفاق فعالان حقوق بشر و دادخواهی در برابر این رفتارها و حتی تشویق این رفتارها، تنها به این دلیل که بر علیه مخالفان آنان بوده، بسیار خطرناک است. من شاهد بوده‌ام که فعالانی که مورد اهانت بی‌رحمانه قرار گرفته‌اند تا مرز خودکشی پیش‌رفته‌اند و کاری که جمهوری اسلامی قادر به انجام آن نبود را برخی از فعالان حقوق بشر و دادخواهی با موفقیت انجام دادند و این افراد را از کنش جمعی بیزار کردند.

۱۴۰۱ بهمن ۲۶, چهارشنبه

پرسشی دوستانه از حامد اسماعیلیون

 از زمان سرنگونی هواپیمای اوکراینی پی-اس 752 در 18 دی 1398 توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مستقر در نزدیکی فرودگاه امام خمینی تهران، تلاش‌های بستگان قربانیان این جنایت دولتی را با اندوه و همدلی از نزدیک دنبال کرده و گاه به طرق ممکن سعی کرده‌ام که تجربیات خود در زمینه دادخواهی را با فعالان انجمن خانواده‌های کشته‌شدگان این پرواز و به‌ویژه حامد اسماعیلیون در میان بگذارم.  

البته از همان ابتدا روشن بود که چگونگی برخورد با سرنگونی هواپیمای اوکراینی یک اختلاف بین‌المللی است و تلاش‌های انجمن و سخنگوی آن حامد اسماعیلیون، که به تدریج به تنها چهره این انجمن تبدیل شد، در چهارچوب و یا تعامل با سیاست دولت کانادا و دولت‌های ذینفع دیگر است. از این منظر تفاوتی بنیادین میان تجربه من، که از نادیده گرفتن جنایت‌های جمهوری اسلامی توسط دولت‌های غربی به دلیل اهداف استراتژیک و منافع سیاسی و اقتصادی آنان رنج برده‌ام، و تلاش‌های انجمن و سخنگوی آن حامد اسماعیلیون وجود داشته و خواهد داشت.

علاوه بر حمایت بین‌المللی، حامد اسماعیلیون از حمایت قابل توجهی در میان ایرانیان مهاجر و بخشی از طبقه متوسط مدرن ساکن ایران برخوردار بود. او با آگاهی بر این موقعیت ویژه موفق شد که در سه ماه اول جنبش «زن زندگی آزادی» نقشی مهم در هماهنگ کردن اعتراضات ایرانیان در خارج از کشور ایفا کند. من در همان زمان از طریق یکی از همراهان اسماعیلیون این پیام را ارسال کردم که موقعیت کنونی وی به عنوان یک دادخواه که از همدلی بخش مهمی از ایرانیان خارج از کشور برخوردار است موهبتی برای این جنبش است و تا نهادینه شدن اعتراضات در خارج از کشور از نزدیکی به جریانات سیاسی پرهیز کند. چرا که گمان می‌کردم چنین نزدیکی‌ای هویتی جدید را بر او تحمیل خواهد کرد و سبب از دست رفتن این موقعیت ویژه و تبدیل او به یکی از ده‌ها یا صدها فعال سیاسی شناخته شده خارج از کشور خواهد شد.

متاسفانه روند حوادث چنین رقم خورده است، اینک حامد اسماعیلیون، در بهترین حالت، یکی از هشت نفری است که قصد دارند یک نهاد رهبری کننده در خارج از کشور تشکیل دهند.

                                 ******************

حامد اسماعیلیون در سخنان خود در دانشگاه جورج‌تاون و در پاسخ به پرسش‌های طرح شده بارها تاکید کرد که او به عنوان یک دادخواه در این جمع حضور یافته و در پی آن است که با کمک متخصصان طرحی را برای عدالت انتقالی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی آماده کنند. من در اینجا با حامد اسماعیلیونی که خود را دادخواه معرفی می‌کند و معتقد است که «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» سخن می‌گویم.

الف) در مرکز هر جنبش برای حقیقت و عدالت (دادخواهی) قربانیان و بستگان آنان قرار دارند. من در سال‌های طولانی که دادخواهی مشغله فکریم بوده اینگونه متوجه شده‌ام که متخصصان می‌توانند مشاورانی ارزشمند برای دادخواهان باشند، اما اگر طرح عدالت انتقالی را تنها متخصصان تهیه کنند، این طرح می‌تواند فاقد جنبه‌های انسانی باشد.

 ب) یکی از کمبودهای جدی انقلاب 1357 فقدان یک رویکرد انسانی برای برخورد با جنایت‌های دولتی در حکومت محمدرضا پهلوی بود. امروز دیگر به خوبی می‌دانیم که حقیقت و جستجوی حقیقت و شکل دادن به روایتی مبتنی بر یک جستجوی عادلانه، شرافتمدانه، انسانی، معتبر و همه‌جانبه اولین گام برای ساختن جهانی بهتر است. از همین روست که حامد اسماعیلیون نیز به درستی و بارها بر تشکیل کمیسیون حقیقت تاکید کرده است.  

پ) برخلاف تصور بسیاری عدالت انتقالی تنها موضوعی برای پس از سرنگونی رژیم جنایتکار نیست. عدالت انتقالی از زمانی که جنبشی برای حقیقت و عدالت و یا برای تغییر حکومت جنایتکار شکل می‌گیرد آغاز شده و تا سال‌ها و دهه‌ها پس از سرنگونی یا تغییر بنیادین حکومت جابر ادامه خواهد یافت. این موضوع در جریان مبارزه بر علیه حکومت‌های تمامیت‌خواه، مانند جمهوری اسلامی، از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است.

ت) از 1376 بخش قابل توجهی از ایرانیان تلاش کرده‌اند با حمایت از اصلاح‌طلبان حکومتی (خط امامی‌های دهه 60) و کسانی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی[i] سبب تغییرات بنیادی در جمهوری اسلامی شوند. از 1388 آنان که از اصلاحات ناامید شده‌ بودند به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات ایران گذر از جمهوری اسلامی است. در همین راستا برخی بر این باور هستند که رضا پهلوی[ii]، میرحسین موسوی[iii] و برخی نیروها و شخصیت‌های سیاسی درون و نزدیک به جمهوری اسلامی، به عنوان نمونه مصطفی تاجزاده نیز می‌توانند نقشی مثبت در این مسیر ایفا نمایند. از همین رو و با توجه به سابقه و وابستگی‌های سیاسی این افراد و جریان‌ها یافتن پاسخ برای یکی از سئوالات مرکزی عدالت انتقالی ضروری به نظر می‌رسد: با کسانی که آمران، طراحان و عاملان جنایت‌های دولتی بوده و کسانی که از این جنایت‌ها سود برده‌اند چه باید کرد؟ در چه شرایطی مجاز هستیم که با آنان برای تغییر یا پایان دادن به حاکمیت جمهوری اسلامی همکاری کرده یا متحد شویم؟

                                ******************

در اینجا می‌رسم به سئوال اصلی خود از حامد اسماعیلیون: شرط شما برای همکاری با رضا پهلوی و افراد دیگری که در جنایت دست داشته یا از آن سود برده‌اند چه بوده است؟ به عنوان نمونه آیا در منشوری که در حال تدوین آن هستید بررسی و تحقیق در مورد جنایت‌های دولتی دوران پهلوی، از جمله نقش نهادهای امنیتی و اطلاعاتی آن دوره مانند ساواک، ذکر شده است؟ آیا شما تلاش خواهید کرد رضا پهلوی را متعهد کنید که با تقدیس و ستایش جنایت‌های دولتی در دوران پدر و پدربزرگش، که می‌تواند زمینه ساز تکرار جنایت‌های هولناک پس از پیروزی انقلاب 1357 باشد، مقابله نماید؟ در همین رابطه شما به‌درستی از بیانیه 15 بهمن 1401 میرحسین موسوی استقبال کردید، اما چگونه ممکن است بدون دانستن حقیقت  نقش میر‌حسین موسوی در جنایت‌های هولناک دهه شصت با او همراه شد؟  

چگونه می‌خواهید میان خواست برحق جامعه برای گذر از جمهوری اسلامی که بدون اتحاد و همراهی گسترده میان نیروهای مخالف و منتقد بسیار غیر محتمل است و تعهد خود به حقیقت و عدالت تعادلی انسانی و منطبق با معیارهای حقوق بشر برقرار کنید؟



[i] کسانی که در دهه شصت در طراحی و اجرای جنایت‌های دولتی نقش اصلی را ایفا کرده بودند.

[ii] کسی که میراث‌دار سلطنت مطلقه و ثروت نامشروع محمدرضا پهلوی است.

[iii] میرحسین موسوی، نخست وزیر محبوب خمینی، از رهبران خط امامی‌های دهه شصت و رهبر جنبش سبز، در بیانیه 15 بهمن 1401 خواستار برگزاری یک رفراندوم برای گذر از جمهوری اسلامی شد.