۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

آرزوهائی که بازهم ایران را به جنبش واداشته است

از روزی که مصاحبه های آقایان ابطحی و عطریان فر را دیده ام، از خود می پرسم که تا چه زمان استفاده از شکنجه و زندان و اعتراف گیری زیر شکنجه برای سرکوب کردن هر صدای مخالفی در ایران ادامه خواهد یافت؟ حوادث دهه اول انقلاب را مرور می کنم، تمام شواهد موید آن است که اعترافات تحت شکنجه یکی از مهمترین مشخصه های زندانهای جمهوری اسلامی بوده است. در اوین و کمیته مشترک ضد خرابکاری و قزل حصار دستگاه شکنجه جمهوری اسلامی به راه بود تا زندانیان را به توبه وادار کنند. و کسانی که توبه می کردند، لازم بود به انجام اعمالی اعتراف کنند که از نظر مسئولان جمهوری اسلامی گناه و خطا محسوب می شد. آنان در اعترافات خود لازم بود تا از رافت اسلامی برادران (و خواهران) تمجید کنند. آقای لاجوردی ادعا می کرد که " نود و پنج در صد از "مهمانان" آنان در انتها رافت زندانبانبان خود را در جریان مصاحبه ویدوئی تصدیق می کنند."

یکی از مهمترین موارد اعترافات علنی فعالین و رهبران سیاسی، "شوهای تلویزیونی" رهبران حزب توده ایران بود. آقای کیانوری دبیر کل حزب توده ایران در اولین شوی تلویزیونی که در 11 مهر ماه 1362 از تلویزیون پخش شد می گویند: "... ممکن است بعضی از جوانان توده ای دو آتشه این طور تصور کنند که افرادی ضعف نشان دادند در مقابل ترس از مرگ، ترس از اعدام و حاضر شدند از اعتقادات خودشان صرفنظر کنند" ایشان سپس علت این تغییر مواضع صد در صد خود را اینگونه توضیح می دهد "دلیل (این تغییر مواضع) مسلما عبارت است از برخورد با حقایق و معیارهای تازه ای که تا قبل از زندان با آنها آشنا نبوده".

آقای کیانوری در نامه خود به آقای خامنه ای به تاریخ 16 بهمن 1368 روش بازجویان برای آشنا کردن ایشان با این "حقایق و معیارهای تازه" را چنین توضیح می دهند " ... مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند ... پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجه گاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف می خواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله همسرم را می شنیدم، پایان دهند." پس از آن دختر نورالدین کیانوری را در برابر چشمانش شکنجه کردند و بار دیگر به شکنجه همسر او پرداختند. آقای کیانوری در رویاروئی با "رافت، وظیفه شناسی و استدلال های محکم و کوبنده" بازجویان، هر چند حاضر به اعتراف به طرح کودتا از طرف حزب توده ایران نشد، اما در مصاحبه های تلویزیونی مشارکت نمود.

این تنها یک نمونه از خروار بود. هدف شکنجه گر از وادار کردن زندانی به اعتراف (علیرغم آنکه زندانبان، زندانی و مخاطبان همه می دانند که اعترافات تنها در زیر شکنجه به دست آمده است) این است که با نشان دادن عدم تحمل زندانی در برابر شکنجه، اعتماد اعضاء و هواداران آن جریانات را سست کرده و شاید مهمتر اینکه شخصیت قربانی را پایمال کند. بازجو می داند که مجبور کردن یک زندانی به بیان مطالبی که باور او نیست، بیشترین فشارهای روحی را بر او وارد و سبب خواهد شد، که زندانی برای احتراز از تکرار این فشارها، با احتیاط و حزم بیشتری به مشارکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و بیان اعتقاداتش بپردازد. همچنین بازجو می خواهد نشان دهد که هزینه مخالفت با دولت بسیار سنگین خواهد بود و بدین ترتیب دیگران را از فعالیت سیاسی بر حذر دارد.

آقای شریعتمداری در کیهان روز یکشنبه دقیقا اعتماد هواداران آقایان موسوی و کروبی و له کردن شخصیت زندانیان را هدف قرار داده است "... حالا باید از سران فتنه پرسید، وقتی "ژنرال" های شما تحمل چند روز زندانی کشیدن را ندارند و بلافاصله بعد از جدا شدن از زندگی مرفه خویش، به هر چه از آنها خواسته شود تن میدهند..." چگونه شما می توانید به آنها اعتماد کنید و چگونه از مردم می خواهید تا به گفته و عملکرد آنان اعتماد کنند. از این مقاله چنین بر می آید که شخصیت مخالفان باید بر اساس میزان تحمل آنان در زیر شکنجه سنجیده شود. این نوشتار به کسانی که به روند انتخابات و سرکوبهای گسترده روزهای پس از آن اعتراض دارند، پیام می دهد که اگر به مخالفت خود ادامه دهند، سرنوشتی مشابه در انتظار آنان خواهد بود. چنین به نظر می رسد که از نظر مسئولین این روزنامه، تا مخالفی وجود دارد، زندان، شکنجه و اعتراف زیر شکنجه نیز وجود خواهد داشت.

اما به گمانم سی سال قبل مردم ایران برای هدفی دیگر انقلاب کردند. یکی از مهمترین شعارها و اهداف انقلاب بهمن "آزادی زندانیان سیاسی" بود. چرا که آرزو داشتیم که در جامعه ای زندگی کنیم که بدون وحشت از شکنجه و زندان و اعتراف کردن، نظرات خودمان را بیان کنیم و برای ساختن زندگی انسانی تلاش کنیم. بدون آنکه نیازی باشد تا سلولهای بند 209 اوین و یا کمیته مشترک ضد خرابکاری و یا بازداشتگاههائی مانند کهریزک را تجربه کنیم، که بتوانیم آزادانه اعتراض خود را به عملکرد و سیاستهای دولت ابراز کنیم. آرزو داشتیم که هیچ فرزندی نگوید که "آنچه بابا در مصاحبه هایش گفت، ادبیات او نبوده است". آرزو داشتیم که ایرانی بسازیم که دیگر نیازی نباشد که همسران نگران سلامت دلبندشان در زیر شکنجه باشند. آرزو داشتیم جهانی بسازیم که انسانها را نه بر اساس میزان مقاومت آنان در برابر شکنجه و زندان، که بر اساس توانائی هایشان برای سامان دادن به یک زندگی انسانی بسنجیم. آرزوهائی که، علیرغم همه تهدیدها، فشارها، سرکوبها و از دست دادن هزاران انسان بیگناه که در اینراه جان باخته اند، بازهم ایران را به جنبش واداشته است.

۱ نظر:

  1. جعفر جان،

    در مقابل تو ، مادر رنج کشیده ، و عزیرزان از دست رفته ات ، سر تعظیم فرود می آورم.
    آرزو می کنم این بار که تمامی ملت به پا خواسته اند و به صحنه آمده اند ، به آرزوهایی که سالیان سال است در دل می پروریم برسیم.

    پاسخحذف