۱۳۹۳ مرداد ۱۱, شنبه

ساکنان غزه حقشان نیست که کشته شوند،


امروز تجربه ای وحشتناک را از سر گذراندم. همکارم، در خبرها خوانده بود که گویا حماس، چند ساعتی پس از آغاز اتش بس 72 ساعته، یک سرباز اسرائیلی را اسیر کرده است. گفت: خوب وقتی زورتان به اسرائیل نمی رسد، خفه خون بگیرد و سر جایتان بنشینید و زندگی تان را بکنید. به ارامی گفتم: امکانی برای زندگی کردن باقی نمانده است. گفت: اینها حقشان است که کشته شوند و اینکه؛ هارپر راست می گوید باید دمار از روزگار اینها در آورد- چیزی به همین معنی (گمان نمی کنم که حتی استفان هارپر، یک محافظه کار افراطی، چنین بیرحمانه سخن بگوید).

به او گفتم که توصیه او، نمونه ای آشکار از تبعیض است؛ برای دفاع از حق حیات یک سرباز اسرائیلی و جلوگیری از عملیات نظامی حماس، کشتار مردم غزه و یا اعضای حماس را توصیه کردن. چنین توصیه ای، در شرایطی که در بیست و چند روز گذشته 1600 نفر فلسطینی، اکثریت آنان غیر نظامی و از آن میان صدها کودک در غزه کشته شده اند، بیزارم می کند.

نمی توانستم سکوت کنم. لازم بود که بیزاریم را نشان دهم. چندی صبر کردم، به همکارم گفتم که "خواهش می کنم که دیگر با من از کشتن دیگران صحبت نکن". در پاسخم گفت که قضاوتهایش واقع بینانه است و گویا قضاوتهای من رویاپردازی است. در پاسخ به او گفتم که این انتخاب من است.

از وارد شدن به بحث با چنین افرادی وحشت زده می شوم، از ادامه بحث خودداری کردم.

در بسیاری از موارد گمان می کنیم که کسانی که در کنار ما نشسته اند، در خیابان از کنار ما عبور و یا در همسایگی ما زندگی می کنند، نمی توانند، بیرحم باشند. ابتذال شر، از نظر آرنت، دقیقا اشاره به این نکته مهم است که آلمانیهای معمولی، کسانی که به بتهون و موتزارت گوش می دهند، از شعرهای گوته و شیلر لذت می برند، نقاشی های ون گوگ و پیکاسو را با اشتیاق به تماشا می نشینند، کسانی که عاشق می شوند، فرزندانشان را عاشقانه دوست دارند، هر روز با محبت به همکار و همسایه و هم شهری خود سلام می کنند و آنان را دوست می دارند، جنایتهای هولناک (منظور کشتار شش میلیون یهودی، میلیونها کولی و کمونیست و سوسیال دمکرات و همه کسانی که منتقد رژیم فاشیستی بودند) را به عنوان اموری عادی و پیش پا افتاده انجام می دادند.

در نزد اینان، دیگر جنایت قبحی ندارد. کشتن انسانها بخشی از زندگی و به ویژه وظایف روزمره می شود. ابتذال شر، از جنبه ای به این نکته مهم اشاره می کند که برای آنکه جنایت هولناکی اتفاق بیافتد، نه تنها باید در سطح کلان و ساختار سیاسی و اجتماعی شرایط لازم برای یک جنایت سازمان یافته فراهم شود، بلکه لازم است تغییری مهم در وجدان بخش وسیعی از شهروندان که در جنایت مشارکت می کنند (با اقدام مستقیم؛ با حمایت خود از جنایت و یا حتی با سکوت خود) اتفاق بیافتد. در نزد این شهروندان، مشارکت در و یا حمایت از جنایت تا سطح یک اقدام اداری و یا مهندسی تنزل می یابد.

توصیه همکار من به کشتار ساکنین غزه و یا حتی اعضای حماس (سازمانی که از دل بحران زاده شده است و از بحران سود میبرد)، که همکار من آنرا سیاست واقع بینانه می نامد، توجیه و پیش پا افتاده کردن جنایتهای هولناک است. اینکه، چنین ساده و حق به جانب، یک شهروند کشوری آزاد با سابقه طولانی دمکراسی (منظورم کاناداست)، بتواند توصیه به کشتار کند، نمونه ای از ابتذال شر است. بدون به وجود آمدن چنین وضعیتی در نزد شهروندان، حتی اگر بی رحم ترین حکومتها هم سر کار باشند، وقوع جنایتهای هولناک و گسترده ناممکن است.

اسرائیل چه به عنوان زندانبان و چه به عنوان کشور اشغال گر، بنا بر قوانین بین المللی، حق ندارد که زندانی و یا مردمی که در سرزمینهای اشغالی زندگی می کنند را قتل عام کند. او نسبت به گذران زندگی روزمره مردم فلسطین مسئول است. به گمان من محکوم کردن بدون قید و شرط این کشتار و محاصره غزه (که علاوه بر خسارات غیرقابل جبران انسانی، زمینه تقویت گروه های تندرو را فراهم می کند) حداقل وظیفه انسانی ماست.

******************

ترانه "تصور کن" جان لنون همیشه مرا شیفته خود می کند:

تصور کن بهشتی وجود ندارد
اگه سعی کنی، کار سختی نیست
و نه جهنمی زیر پایمان
تنها آسمان بالای سرمان
مجسم کن همه مردم
تنها برای امروزشان زندگی کنند ...

تصور کن هیچ کشوری وجود ندارد
این کار سختی نیست
نه چیزی برای کشتن و کشته شدن
و نه هیچ مذهبی
مجسم کن که همه مردم
در صلح زندگی کنند ...

شاید بگوئی که خیالبافم
اما من تنها نیستم
آرزو می کنم که روزی تو هم به ما بپیوندی
و تمام جهان یگانه شود

تصور کن که مالکیتی وجود ندارد
تعجب می کنم اگر بتوانی
نه نیازی به حرص زدن و گرسنگی
برادری همه انسانها
مجسم کن که همه مردم
دنیا را با هم شریک شوند ...

شاید بگوئی که خیالبافم
اما من تنها نیستم
آرزو می کنم که روزی تو هم به ما بپیوندی
و تمام جهان یگانه شود



 
  

۱ نظر:

  1. فقط میتونم نوشته بسیار گویای شما را تحسین کنم و بگم "جانا سخن از زبان ما می گویی"

    پاسخحذف