نگاهی به مقاله آقای همنشین بهار به نام انسان، گرگ انسان است، در حاشیه قتل عام سال 67،
دوست نادیده ام، همنشین بهار
در مطلبی که در سایت گویا به چاپ رسانده اند، اینگونه ادعا کرده اند که گویا
"امثال محمد علی عموئی و دوستانشان، سالروز قتل عام زندانیان سیاسی را به جای
مرداد ماه (که اوج شقاوتها بود)، به شهریور کشیدند" ایشان ادعا کرده است که
یازدهم شهریور از طرف آقای عموئی و دوستانشان برای آنکه قربانیان مجاهد را از
قربانیان چپ جدا کنند، انتخاب شده است. دوست من چنین نبوده است! در مورد خاوران
حکایت شما حکایت آن است که گفت، "خسن و خسین هر سه دختران معاویه هستند.
.
من نمیدانم همنشین بهار چند
سال است که در خارج کشور ساکن هستند و آیا هرگز فرصت اینرا داشته اند سری به
خاوران بزنند؟ دوست عزیز، محمد علی عموئی، اگر اشتباه نکنم، تا سالهای هفتاد و یک
یا دو هنوز در زندان بود. چگونه وی میتوانست مراسم گرامیداشت قربانیان کشتار زندانیان
سیاسی در سال شصت و هفت را به دلخواه ازمرداد به شهریور بیاندازد؟ به ویژه که هزار
و یک حرف و حدیث در پی او بود؟ از طرف دیگر تا همین سالهای اخیر کسی جز خانواده
قربانیان در مراسم سالگرد حضور نمییافت. ما تنها بودیم. حتی از شما نیز خبری نبود!
ما علاقه شما را به این مطلب همانگونه که حضور عموئی، رئیس دانا و موسوی خوئینی را
ارج میگذاریم، محترم میداریم و از آن استقبال میکنیم. اما خلاف واقع نوشتن موضوع
دیگری است که لازم است به آن بپردازیم.
من به عنوان یکی از فعالین
مبارزات خانواده های زندانیان سیاسی در تمام سالهای پس از پائیز 1363، برای تصحیح
اشنباهات همنشین بهار و برخی از دوستان دیگر که به مسئله اعدامهای سال شصت و هفت
علاقه مند شده اند، چه آنانی که در سالهای اخیر برای احترام به قربانیان این جنایت
به خاوران میایند و یا آنانی که در نشریات اینترنتی در این مورد مطلب منتشر
میکنند، به برخی از مسائل آن روزها اشاراتی میکنم. شاید بتواند به روشن شدن آنچه
به انتخاب روز دهم شهریور به عنوان سالگرد گرامیداشت کشتار شصت و هفت انجامید کمک
کند.
1- در آن سالها زندانیان سیاسی مجاهد و چپ اوین و گوهردشت را در
بندهای جداگانه نگاه میداشتند. به همین دلیل ارتباط خانواده زندانیان سیاسی
مجاهد با خانواده های دیگر زندانیان بسیار محدود بود. این جدائی فیزیکی با
دیدگاههای سیاسی خانواده زندانیان سیاسی تقویت میشد. افکار سیاسی فرد زندانی به
شکلی نامرئی در ایجاد روابط با دیگر خانواده ها سایه میافکند. از همین رو بود که
جدائی فیزیکی خانواده زندانیان سیاسی افزایش میافت، ما حتی شاهد این دسته بندی در
بین خانواده های زندانیان سیاسی منتسب به گروههای چپ نیز بودیم. میتوانم به جرات
بگویم که این رابطه در تهران در حداقل خود قرار داشت. من متعجب نمیشوم اگر روزی مدارکی
به دست آید که زندانبانان آگاهانه به این جدائی دامن میزده اند.
2- خاوران دارای یک ویژگی مهم
بود، فعالترین مبارزین چپ در این گورستان دفن شده بودند، هرچند گفته میشود که موسی
خیابانی و یاران وی و مجاهدینی که در درگیری کشته شده بودند نیز در خاوران دفن شده
اند. بسیاری از خانواده هائی که اعدامی در خاوران داشتند، آشنایان پشت دیوارهای
قزل قلعه و قصر و اوین بودند. این آشنائی دیرینه، سبب شد که به سادگی جمعی یک دل
در میان خانواده ها در خاوران به وجود آید. بسیاری از مادرانی که در خاوران بر
مزار فرزندانشان میامدند، همانهائی بودند که در تحصن دادگستری برای آزادی زندانیان
سیاسی در ماههای آخر حکومت شاه شرکت کرده بودند. این نکته از این رو دارای اهمیت
بود که مادران خاوران ارتباطی کم و بیش عمیق با هم داشتند و به مبارزه برای بهبود
شرایط خو داشتند.
3- در سالهای قبل از اعدامهای
سال شصت و هفت، تلاش خانواده زندانیان چپ، برای بهبود وضعیت زندانیان سیاسی، در
تعمیق رابطه ما اهمیتی جدی داشت. در ماههای تابستان و پائیز سال شصت وهفت این
تلاشها دو چندان شده بود. تعداد مراجعات دسته جمعی به مسئولین و حداقل دوبار
مراجعه به دفتر منتظری، از اقدامات خانواده ها برای اطلاع یابی از وضعیت بستگانشان
بود. این نکته صحیح است که ما تا حدود کمتری از خانواده های مجاهد تحت فشار قرار
داشتیم. اما این حقیقت نباید مانع از آن شود که اهمیت دیدگاه سیاسی که عمدتا از
طرف فرد زندانی به خانواده منتقل میشد، نادیده گرفته شود. بستگان زندانی ما، ما را
در تحت فشار قرار دادن مسئولان برای بهبود وضعیت زندانها تشویق میکردند.
4- اعدامهای شصت و هفت مخفیانه
آغاز شد، هر چند شایعه آن دهان به دهان میگشت، اما باور آن دشوار بود. گورهای دسته
جمعی که در خاوران پیدا شده بود نگرانی را صد چندان کرده بود. در آذر همان سال
ساکهای اعدام شدگان را به خانواده آنان تحویل دادند. خانواده زندانیان وابسته به
گروههای چپ به شکلی نا خود آگاه به خاوران آمدند. هر چند این شایعه وجود داشت که
مثلا اعدامیهای گوهردشت را در بهشت سکینه کرج دفن کرده اند، اما کمتر کسی به این
شایعات توجه میکرد. در همان سال مراسم گرامیداشت اعدامیان برگزار شد. عید اول را
در خاوران گذراندیم، سنتی که از سال شصت خانواده های خاوران به مرارت آنرا محترم
داشته بودند و از آن پس نیز ادامه یافت. کثرت اعدامیان در آن زمان کوتاه همه ما را
به فکر انداخته بود تا روزی را برای یادمان این فاجعه انتخاب کنیم و خانواده ها در
این مورد با هم صحبت میکردند.
5- دهه یادمان کشتار زندانیان
سیاسی نه توسط آقای عموئی که توسط "کانون دفاع از زندانیان سیاسی" که به
همت پیروز دوانی فعالیت میکرد، پیشنهاد شد1. این پیشنهاد نمیتوانست مقبولیت یابد،
مگر از حمایت خانواده های خاوران برخوردار بوده باشد. پیشنهاد در نهایت به این
تبدیل شد که نزدیکترین جمعه به دهم شهریور هر سال را سالگرد کشتار زندانیان سیاسی
بدانیم و مراسمی را در آن روز برگزار کنیم. اولین مراسم ما با بگیر و ببند همراه
بود. با ترس و لرز به آنجا رفتیم و هنوز جسارت آنرا نداشتیم که راهپیمائی کنیم.
کمیته چی ها در سر خیابان و یا در محل گورستان حضور داشتند. دوستان عزیز، ما به
سادگی خاوران را نگاه نداشتیم. تنها مراسم رسمی در یادمان کشتار زندانیان سیاسی در
ایران به همت ما برگزار میگردید. این همت را دست کم نگیرید. اگر دیگران را به
داشتن تمایلات ایدئولوژیک متهم میکنید، خود چنین نکنید.
6- تنها اقدام جمعی در پیگیری
قتل عام زندانیان سیاسی از طرف خانواده های خاوران انجام گرفت. تجمع ما در مقابل
دادگستری در دی ماه شصت و هفت که باز هم به دستگیری برخی از خانواده ها انجامید،
برای آن بود که مقامات رژیم را وادار کنیم که در مقابل این جنایت خود پاسخگو
باشند. آمدن گالیندوپل به ایران باز فرصتی شد برای آنکه ما به اقدامی جدی برای جلب
توجه وی دست زنیم. تجمع خانواده های زندانیان اعدام شده در مقابل دفتر سازمان ملل
در میدان آرژانتین در همان روزها انجام شد. مادران را در آنجا کتک زندند. خانواده
ها گالیندوپل را دعوت کرده بودند که برای بازدید از خاوران به این گورستان بیاید.
در روز موعود، جاده قدیم خراسان و راه روستای لپه زنک، بسته شده بود. ما را از
همان میدان افسریه یا دستگیر میکردند و یا راهمان را کج میکردند. دهها نفر از ما
را در آن روز دسنگیر کردند. دیگرانی که امروز بر ما خرده میگیرند، آنروزها به ما
نپیوستند و یا نخواستند که همراه ما باشند. ما همیشه با شور و اشتیاق بر آن بوده و
هستیم که با تمام خانواده های زندانیان سیاسی و قربانیان ان جنایتها و جنایتهائی
که تا همین امروز در جریان است همراه شویم. ما میدانیم که صدای ما تنها با همبستگی
همه ما رسا خواهد بود.
در آن سالهائی که ما با چنگ
و دندان خاوران را حفظ میکردیم، به این نکته فکر نمیکردیم که باید سالگرد فاجعه
ملی را از مرداد ماه به شهریور بکشانیم. برای ما فاجعه در مرداد و شهریور اتفاق
افتاده بود. آنچه که اطمینان در آن مورد وجود داشت، این حقیقت بود که موج اصلی
اعدامها در دهه اول شهریور پایان یافته بود. حتی خانواده آن دسته از اعدامیهای
مرداد که به گروههای چپ منتسب بودند با انتخاب ما موافقت کردند. هر چند باید
اعتراف کنیم که در زمان تعیین این روز هنوز از کم و کیف قضایا اطلاعی دقیق
نداشتیم. ایده آل این بود که تمام خانواده ها با یکدیگر جمع میشدند و روزی را به
عنوان روز یادمان فاجعه ملی بر میگزیدند. چنین نشد. نه از این روی که ما نخواستیم،
بلکه به دلایل که در بالا ذکر کردم نمیتوانستیم. خانواده های مجاهدین به هیچ ندائی
از ما پاسخ مثبت نمیدادند، شاید اگر چنین دعوتی از جانب خانواده های مجاهد انجام
میشد، ما نیز به آن توجهی نمیکردیم. من حتی یک مورد را ندیدم که سازمان مجاهدین
خانواده های اعدام شدگان مجاهد را به رفتن به خاوران تشویق کرده باشد. من از نتیجه
تحقیقات همنشین بهار در این مورد بی اطلاع هستم و بسیار خوشوقت خواهم شد که اگر
چنین دعوتی وجود داشته است خوانندگان را در جریان ان قرار دهند.
سئوال من از همنشین بهار این
است که امروز چه باید کرد؟ ایشان به راحتی تمام تلاشهای ما را زیر سئوال برده اند.
آیا ایشان جانب عدالت را رعایت کرده اند؟ من با ایشان موافق هستم که تعیین روزی
برای گرامیداشت فاجعه ملی قبل از هر چیز حق خانواده های قربانیان است. تنها با
همکاری نزدیک ما است که میتوانیم به توافقی مناسب در این مورد دست پیدا کنیم.
دیدگاهی که همنشین بهار در نوشته خودمنتشر میکنند، تنها به بدبینی و بی اعتمادی در
میان خانواده های قربانیان میافزاید. بدبینی و بی اعتمادی که تنها به زیان ما عمل
خواهد کرد. من ایشان را دعوت میکنم که به دلیل رابطه عاطفی که با زندانیان مجاهد
داشته است، خانواده های همه قربانیان را به رفتن به خاوران تشویق کند. من با جرات
میگویم که توافق در مورد سالگرد فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی به سادگی در میان
خانواده های قربانیان قابل دسترسی خواهد بود اگر کسانی چون همنشین بهار به عوض
پاشیدن تخم بی اعتمادی، همکاری ما خانواده ها را تشویق کنند.با توجه به انچه ذکر شد ، چرا چنین مورد بی مهری همنشین بهار قرار گرفته
ایم؟ ما تمام تلاش خود را انجام دادیم تا آن فاجعه فراموش نشود. امروز اگر رئیس
دانا، عموئی، همنشیت بهار و بسیاری دیگر به این روز علاقه مند شده اند و در این
مراسم شرکت میکنند، مقدمشان گرامی است. ما از ابراز همدردی علی اکبر خوئینی
نماینده مجلس ششم و نماینده دفتر تحکیم وحدت بسیار خرسندیم. اما این خرسندی ما سبب
نخواهد شد که مسئولیت وی و همکارانشان در دفتر تحکیم وحدت را در یافتن حقیقت این
جنایت هولناک به آنان گوشزد نکنیم. همانگونه که مسئولیت دیگر دوستان را در طرح
مسئله در چهارچوب سیاستهای یک سازمان و زیانهائی که از این رهگذر به جنبش خانواده
ها وارد شده است را مورد انتقاد قرار خواهیم داد.
توضیحات
1- من از نزدیک با فعالیتهای
این کانون در تماس بودم و به شکلی مرتب در مورد مبارزات خانواده ها و مسئله فاجعه
ملی با پیروز دوانی گفتگو میکردم. در مطلبی دیگر به مسئله "کانون دفاع از
زندانیان سیاسی" خواهم پرداخت. کانون دارای نقاط قوت و ضعفی بود که میتواند
برای همه ما آموزنده باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر