هنگامه شهیدی اعلام کرده است که تا آزادی خود اعتصاب غذا و دارو خواهد کرد. یعنی هر آن ممکن است که فاجعه ای رخ دهد.
سالها پشت در زندانها سرگردان بودن (همچنین سالها زندانی بودن) به من آموخته است که زندانی، به ویژه در زندانهای جمهوری اسلامی، در بسیاری از موارد، وسیله ای جز جان خود در اختیار ندارد تا بتواند رعایت حقوق اولیه خود را از مسئولان طلب کند. زندانی بدین وسیله میخواهد مسئولان را مجبور کند تا صدای دادخواهی او را بشنوند.
پس، وظیفه من در خارج از زندان آن است که کمک کنم تا صدای زندانیان در میان دیوارهای زندانها خاموش نشود. وظیفه من در خارج از زندان آن است که از تمام ارگانهای و نهادهای حقوق بشر بخواهم که نسبت به خطری که جان زندانیان و به ویژه زندانیان سیاسی و در اینمورد هنگامه شهیدی را تهدید میکند واکنش نشان دهند.
با خود فکر می کنم، مبادا که تکرار جنایت، حساسیتهای ما را کاهش داده باشد؟ نگران هستم که انبوهی مواردی نقض حقوق بشر در ایران، ما را از اثر بخشی اقدامات و اعتراضاتمان مایوس کرده باشد؟
شادی صدر روایت می کند که چگونه احساس میکرده است که اعتراضات به بازداشتش، بازجویان را نگران و پریشان کرده بود. تجربه های پیش از آن هم موید همین است. زندانیان در دهه شصت به یاد می آورند که چگونه زندانبانان از اینکه خانواده های زندانیان از شرایط آنان آگاه شوند، نگران بودند و چگونه تلاش می کردند که مانع از "نشت اخبار داخل زندان" به بیرون شوند، تا بدین وسیله از انتشار خبر و واکنش خانواده های زندانیان، مردم و نهادهای بین المللی جلوگیری کنند.
لازم است که صدای اعتراض خود را به شرایط غیر انسانی زندانهای جمهوری اسلامی و به ویژه بی توجهی به خواسته های بر حق خانم هنگامه شهیدی را به گوش جهانیان برسانیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر