در این نکته هیچ تردیدی وجود ندارد که مسئولیت اعدام شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامی در روزهای اخیر بر عهده مسئولان جمهوری اسلامی قرار دارد و لازم است که پاسخگوی آن باشند। در این نکته کمتر تردیدی وجود دارد که این اعدامها برای آن است که به مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی نشان دهند که مخالفت با جمهوری اسلامی و انتقاد از این رژیم می تواند به بهای از دست دادن جان آنان تمام شود। جمهوری اسلامی بارها این شیوه را، کم و بیش، با موفقیت مورد استفاده قرار داده است. زمانی که در سالهای پس از پیروزی انقلاب صدها تن از وابستگان رژیم گذشته را بدون رعایت هیچ کدام از معیارهای شناخته شده بین المللی اعدام کرد. در دهه شصت که هزاران تن از مردان و زنان کشورمان را اعدام کرد و صدها تن در زیر شکنجه جان خود را از دست دادند. در دهه هفتاد که ترور مخالفان یکی از مهمترین سیاستهای جمهوری اسلامی برای ساکت کردن مخالفانش بود. در همه این موارد، هدف جمهوری اسلامی آن بوده است که مخالفان و منتقدان خود را از وحشت اعدام ترور خاموش نماید. اینبار نیز جز این نمی تواند باشد.
اما هدف از این نوشته بررسی علل این اقدام جمهوری اسلامی نیست. دیگران بسیار در این مورد نوشته و خواهند نوشت. من بیشتر به زمینه هائی می پردازم که امکان انجام این جنایتها را ممکن کرده و می کند. در این مطلب تلاش می کنم که نشان دهم چگونه عدم تمایل بسیاری از فعالین و نیروهای سیاسی (و به ویژه در این مقاله اصلاح طلبان) برای به رسمیت شناختن جنایتهای گذشته و عدم حساسیت این نیروها و افراد به سرکوب نیروهای دگر اندیش، دست زدن و تداوم این جنایتها را تسهیل کرده است. من این سکوت و عدم حساسیت را، با وام گرفتن از هانا آرنت، مباشرت و معاونت در جنایت می دانم.
******************************
در صبح یکشنبه، خبر اعدام شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامی را ناباورانه بر صفحه کامپیوترم مشاهده کردم. می گویم، ناباورانه، نه به آن دلیل که، جمهوری اسلامی "سربراه" شده است، اما گاه چنان خوش گمانم که شاید، جنبش دفاع از حقوق بشر، در میهنم چنان ریشه دوانده است که اعدام دیگر به آین آسانی میسر نیست و اینکه امروز جمهوری اسلامی دانسته باشد که بیش از آنکه از این اعدامها نفعی نصیبش گرداند، نفرت مردم از نقض مستمر و سیستماتیک حقوق انسانی را افزون خواهد کرد و به همین دلیل شاید، اندکی دستهایشان در اعدام جوانان میهنمان بلرزد. خبر اعدام پنج جوان هم میهنم را که می خوانم، چون سیلی مرا به خود می آورد: جمهوری اسلامی از همان ابتدای بر سر کار آمدن با مخالفین و منتقدان خود چنین کرده است.
به یاد حرفهای موسوی تبریزی می افتم که واکنش خود را به پیشنهاد مهدوی کنی برای مذاکره با مجاهدین را روایت می کند: "شبانه رفتيم و اين مسائل را با امام مطرح كرديم. امام فرمود: "پيشنهاد شما چيست؟" من گفتم: "اگر دولت دخالت نكند [منظوردولت مهدوی کنی است], ما مسئله را حل ميكنيم. همهچيز درست ميشود و امنيت بهدست ميآيد." (نشریه چشم انداز شماره 22) کمتر کسی می پرسد، آقای موسوی تبریزی امنیتی که با کشت و کشتار به دست اید که می شود همان چیزی که احمدی نژاد و متحدانش به مردم ایران وعده می دهند. به یاد گفته های مصطفی تاجزاده می افتم که می گوید: "رهبري فقيد انقلاب و نيز "نيروهاي خط امام" در مجموع نه فقط به آزادي بيان، احزاب و انتخابات_ اساس هر رژيم دموكراتيك_ معتقد بودند. بلكه به علت حمايت مردمي براي پيروزي بر رقبا به اعمال روشهاي خشن و پليسي نياز نداشتند. آنان اگر چه خطاهايي مرتكب شدند اما اشتباهاتشان "استثناء" بود" (نشریه چشم انداز، شماره 29) و بسیاری آنرا باور می کنند و کسی نمی پرسد که آقای تاجزاده: کدام دموکراسی هزاران جوان را در دادگاههای چند دقیقه ای اعدام می کند؟ کدام دموکراسی دهها هزار تن را به زندان می اندازد و آنان را شکنجه می کند؟ کدام دموکراسی، دهها هزار نفر را تنها به دلیل عقایدشان از کار بیکار می کند؟ کدام دموکراسی دهها هزار نفر را آواره می کند و تبعید اجباری را بر آنان تحمیل مینماید؟ کدام انتخابات دموکراتیک تنها با شرکت احزاب دولتی انجام می گیرد؟ حقیقتا متوجه نمی شوم اگر آنچه در ده سال اول انقلاب به نظر آقای تاجزاده قابل دفاع است، انتقاد ایشان به احمدی نژاد و شورای نگهبان و دیگر نهادهای جمهوری اسلامی چیست؟ وقتی از میر حسین موسوی نخست وزیر دهه سیاه شصت می پرسند، نقش شما در قتل عام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت چیست و او پاسخ می دهد که قوای سه گانه در ایران مستقل هستند و من از آنچه در قوه قضائیه جریان داشته اطلاعی ندارم و بسیاری آنرا باور می کنند و کسی نمی پرسد: آقای موسوی کدام تفکیک قوا در ایران وجود داشته است وقتی که وزیر و وکیل در سیاست گذاری کشتارها و حتی در بازجوئی ها و اعدامها مشارکت داشته اند (به خاطرات علی اکبر هاشمی رفسنجانی مراجعه کنید).
به گمانم جمهوری اسلامی از تمام نیروهای مخالف خود بهتر می داند که چگونه عمل نماید و محدودیتها و نقاط قدرت مخالفانش در کجاست. جمهوری اسلامی می داند و خوب هم می داند که کسانی که جنایتهای گذشته را به دلیل حمایت از دولت انقلابی یا دولت نو پا و یا دولت ضد امپریالیستی توجیه می کنند، دست و دلشان در محکومیت جدی و حمایت قاطع از حقوق "شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامی، آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی" خواهد لرزید. جمهوری اسلامی می داند که نقاط قوت و ضعف رقیبانش چیست و میداند که اعدام دگر اندیشان مسئله ای جدی برای بسیاری از اصلاح طلبان نیست.
جمهوری اسلامی می داند که "حقوق بشر" برای بسیاری از مخالفان و منتقدانش تنها وسیله ای است که رژیم را افشا کنند و چه بسا این شیوه استفاده از حقوق بشر را ترویج می نماید. جمهوری اسلامی می داند که دفاع از حقوق دگر اندیشان در میان بسیاری از مخالفانش جدی نیست، چرا که دیده است که در همین تظاهرات یکسال گذشته، اجازه نداده اند که دگر اندیشان به صفوف آنان وارد شوند. شاید پر بیراه نباشد اگر بگویم اولین شکست جنبش سبز در 22 بهمن اتفاق نیافتاد، احتمالا مسئولان جمهوری اسلامی زمانی نفسی به راحتی کشیدند که به وضوح شاهد بودند که فعالین سیاسی اصلاح طلب و رادیکالهای تندرو از ابراز وجود دگر اندیشان ممانعت کردند، شاید جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی می داند که تلاش برای اصلاح امور در ایران با وجود چنین مخالفان و منتقدانی راه به هیچ دهی نخواهد برد.
کمتر کسی به این نکته توجه می کند که جمهوری اسلامی علاوه بر سرکوب سعی دارد که رفتار مخالفان خود را مورد مطالعه قرار دهد. بی دلیل نیست که عبدالله شهبازی به یکی از "کارشناسان" تاریخ و احزاب سیاسی در ایران تبدیل می شود. بی دلیل نیست که جمهوری اسلامی در مجامع جهانی بسیار مطلع تر و آگاهانه تر از مخالفان خود حضور مییابد. قدرت جمهوری اسلامی تنها در این نیست که از نیروهای سرکوب خود استفاده می کند، بلکه همچنین در این نکته نهفته است که در سی و یک سال گذشته "کارشناسان" خود را تربیت کرده است تا نقاط قوت و ضعف مخالفان و منتقدان خود را بهتر بشناسد.
از خودم پرسیده ام که چرا باید بخش مهمی از وقت و انرژی خودم را صرف مبارزه برای به رسمیت شناختن جنایتهای جمهوری اسلامی نمایم؟ به لحاظ سیاسی، این کار شاید سبب تضعیف جنبشی شود که امروز در جریان است و بسیاری از دست اندرکاران آن جنایتها، کسانی هستند که امروز در صف اصلاح طلبان قرار گرفته اند. آیا تلاش برای به رسمیت شناختن آن جنایتها، تضعیف جنبش اصلاح طلبانه در ایران نیست؟ در پاسخ باید بگویم من با نظر رابرت روتبرگ موافق هستم که می گوید: به رسمیت شناختن جنایتهای گذشته همچنین به این معنی است که افراد متعهد می شوند که از تکرار چنان جنایتهائی جلوگیری کنند. اما به گمانم تجربه نشان داده است که جمهوری اسلامی بیش از هر چیزی از عدم تمایل بسیاری از فعالین سیاسی در به رسمیت شناخته شدن جنایتهای گذشته، استفاده کرده است تا جنبش اصلاح طلبانه در ایران را عقیم نماید. به گمانم زمانی که محمد جواد لاریجانی خطاب به میر حسین موسوی می گوید که در زمان نخست وزیری میر حسین موسوی هزاران زندانی اعدام شدند و ایشان یک جیغ بنفش هم نکشیده است، با وقوف بر این واقعیت است که مهندس موسوی حاضر نیست که وقوع آن جنایتها را به رسمیت بشناسد. پس از آن بر علیه جنبش اصلاح طلبانه استفاده می کند. و امروز جمهوری اسلامی کسانی را اعدام می کند که در دهه اول انقلاب (که به قول مصطفی تاجزاد نیروهای خط امامی و اصلاح طلبان کنونی دست بالا را در قدرت داشتند) بیرحمانه سرکوب شده اند. جمهوری اسلامی می داند که اصلاح طلبانی که پس از گذشت سالیان طولانی از آن کشتارها، هنوز هم آن جنایتها را توجیه می کنند وضروری می دانند، در مقابل کشتار آنان واکنش جدی نشان نخواهند داد.
مشکل تنها اصلاح طلبان نیستند. نیروهای سیاسی رادیکال نیز به شکلی دیگر مکمل این ساز نا سازند. آنان نیز حاضر نیستند کسانی که دگر اندیش هستند را مورد حمایت قرار دهند. من نمونه هائی از آنرا در وبلاگم آورده ام (به عنوان یک نمونه اخیر به بیانیه های کمپین برای برگزاری تریبونال بین المللی مراجعه کنید).
اما به گمانم، این بر عهده فعالین حقوق بشر و فعالین مدنی است که بر تمام نیروهای سیاسی فشار وارد آورند که از تمام قربانیان نقض حقوق بشر در ایران بدون هر گونه تبعیضی حمایت کنند. باید به نیروهای سیاسی آموزش دهند که اعدام در ایران به هر شکلی و بر علیه هر کسی باید متوقف گردد. وظیفه نیروهای مدافع حقوق بشر است که از کسانی که ادعای تعهد به حقوق بشر را دارند بخواهند که تعهد خود به تمام سندها و معیارهای پذیرفته شده بین المللی را رسما اعلام نمایند (از جمله تعهد خود برای لغو مجازات اعدام، تعهد به اجرای مفاد کنوانسیون منع شکنجه، تعهد به مفاد کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض بر علیه زنان). به گمان من هدف جنبش حقوق بشر در جهان مبارزه با هر گونه تبعیضی است و به همین دلیل لازم است که فعالین حقوق بشر منتقد جدی اندیشه ای باشند که قربانیان را به گروههای خودی و غیر خودی تقسیم می نماید.
جعفر بهکیش
11 می 2010
پی نوشت:
در حالی که این مطلب را می نوشتم، اعلامیه میر حسین موسوی در واکنش به این اعدامها منتشر شد. نکاتی مهم در این بیانیه وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد. آقای موسوی از لغزش در سیستم قضائی ایران سخن می گویند. در سی و یک سال گذشته در چه زمانی قوه قضائیه ایران به عدالت عمل کرده است؟ گویا آقای موسوی از آنچه در ماههای پس از پیروزی انقلاب و سپس به شکلی گسترده تر در دهه شصت اتفاق افتاد بی خبرند. گویا آقای موسوی از آنچه در تابستان 67 در زندانهای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد چیزی نشنیده اند. گویا آقای موسوی نمی دانند که عدالت در ایران مرده است. و هنوز پس از گذشت بیش از یکصد و چند سال از انقلاب مشروطه، هنوز هم مردم کشورمان آرزوی تشکیل عدالت خانه را دارند. جناب آقای موسوی کدام لغزش؟ همچنین، چه کسی گفته است اصلاح طلبانی که قربانی نقض سیستماتیک و گسترده حقوق بشر شده اند و در زندان به سر میبرند و یا در انتظار اجرای احکام غیر عادلانه هستند، در خدمت به این مرز و بوم پرونده ای روشنتر از فرزاد کمانگر و دیگر قربانیان داشته اند؟
سپس مقاله زهرا رهنورد منتشر شد که با بستگان قربانیان همدردی کرده اند و تلویحا ضرورت وجود اعدام را در ایران مورد پرسش قرار داده اند. بدون هیچ تردیدی این مقاله با آنچه در بیانیه میر حسین موسوی آمده است متفاوت است، به ویژه که بوی تبعیض از آن به مشام نمی رسید. با خود گفتم مبادا شادی صدر درست می گوید که میان مهندس موسوی و زهرا رهنورد تقسیم کاری انجام شده است و موضوعات مانند حقوق زنان و مخالفت و محکومیت صریح اعدام به خانم رهنورد واگذار شده است تا مبادا میر حسین موسوی تعهدی را بر عهده گیرند که خواهان آن نبوده و یا توانائی انجام و پیگیری آنها را ندارند؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
فکر میکنم خوب است مقاله را برای گویا ارسال کنید. ولی کمی از ضرب آن علیه موسوی و اصلاح طلبان کم کنید.
پاسخحذففکر میکنم در حالی که باید موسوی و دوستانش را مورد سوال قرار داد، در عین حل نباید اجازه داد رژیم از آن استفاده کند. با همین بیانیه شل و ول موسوی هم، بازار محارب و مرتد بر ضدش حسابی داغ شده.
با سلام بهکیش عزیز
پاسخحذفامیدوارم به نقد سازنده و بیان تجربیات خود ادامه دهید, سلامتی و سربلندی را برای شما آرزومندیم
http://p-iran.blogfa.com/
http://yaranema.eu/