چندی قبل در جمعی دوستانه از سایت های وابسته به اصلاح طلبان انتقاد می کردم که در گزارش موارد نقض حقوق بشر در ایران، سیاستی تبعیض امیز را دنبال می کنند و برای نمونه مسئله چشم بستن این سایتها بر بازداشت و فشارهائی که از طرف جمهوری اسلامی بر دگر اندیشان وارد می شود را ذکر کردم. یکی از دوستان پرسید آیا فلان خبر را برای این سایتها ارسال کردید، در پاسخ گفتم که وظیفه یک سایت حرفه ای این است که خیرها را جستجو کرده و منتشر نماید.
خبر بر هم زدن بیست و دومین مراسم سالگرد اعدام انوشیروان لطفی که اینبار به دلیل فشارهای وزارت اطلاعات تنها با حضور بستگان نزدیک خانم فروغ تاجبخش (مادر لطفی) در منزل شخصی ایشان برگزار شده بود، در وب سایتها منتشر شد. انتظار داشتم که سایتهای وابسته به اصلاح طلبان از جمله جرس که خود را "به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بین المللی ملازم آن متعهد" (درباره ما- جرس) می داند، این خبر را منتشر نمایند. این انتظارم بی حاصل بود. به یاد صحبتهایم با آن دوست افتادم که می گفت به عوض انتقاد، بهتر آن بود که خبر را برای سایتهای اصلاح طلبان ارسال می کردم. با خود گفتم شاید حقیقتی در آن گفته باشد. خبر را برای سایت جرس و روز ارسال کردم. بیفایده بود. گردانندگان جرس و روز این خبر را نادیده گرفتند.
در این چند روزه با خود کلنجار رفته ام که چگونه این افراد که خود را مدافع حقوق بشر می دانند (تنها به این اعتبار که خود این ادعا را دارند) چشم بر حمله به منزل مادر لطفی که سبب بستری شدن ایشان در بیمارستان شده است، بسته اند؟ آیا آنان این اقدام را نقض حقوق بشر نمی دانند؟
بستگان قربانیان از جمله مادران خاوران (که مادر لطفی از شناخته شده ترین آنان هستند) از سال شصت، با چنین سیاستی از جانب جمهوری اسلامی روبرو بوده اند. تعداد دفعاتی که بستگان اعدام شدگان را بازداشت کردند و یا از حضور آنان بر مزار فرزندانشان ممانعت نمودند و یا مراسمهای سالگرد قربانیان را بر هم زده اند، از شماره بیرون است. تنها لازم است پای درد دل یکی از مادران نشسته باشید، تا بدانید که این سیاست رسمی جمهوری اسلامی برای به فراموشی سپرده شدن آن جنایتها می باشد. جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی می داند که برای آنکه آن جنایتها از حافظه مردم کشورمان و جهان پاک شود، لازم است تا بستگان قربانیان را وادار به سکوت نماید. باید رابطه آنان را با جامعه قطع نموده تا داستان جنایتهای انجام شده، به گوش شهروندان نرسد. اما این سیاست، تنها به بستگان قربانیان دهه شصت مربوط نمی شود، همین سیاست در مورد بستگان قربانیان قتلهای سیاسی پائیز 77 و یک سال گذشته دنبال شده است.
زمانی که خبر بستری شدن مادر لطفی به دلیل هجوم ماموران اطلاعاتی به منزل ایشان را شنیدم و سپس سکوت رسانه های اصلاح طلب را شاهد بودم، از خود پرسیدم آیا جرس و دیگر اصلاح طلبان "به تساوی حقوقی کلیه شهروندان در برابر قانون صرف نظر از دین، جنسیت، دیدگاه سیاسی و نحوه زندگی خصوصی آنها باور" (درباره ما- جرس) دارند؟ اصلاح طلبان از کدام حقوق بشر صحبت می کنند؟ همچنین، چرا برخی از شناخته شده ترین فعالین حقوق بشر، در مقابل تبعیضهای که از جانب اصلاح طلبان بر علیه بسیاری از قربانیان نقض گسترده حقوق بشر در ایران و بستگان آنان (تنها به دلیل "عقاید و وابستگی سیاسی" قربانیان) اعمال شده و میشود، سکوت می کنند؟ مگر دفاع از حقوق بشر، به یک معنی، جز مبارزه با تبعیضهای رایج در جامعه است؟
***********************
به تابستان نزدیک می شویم و سالگرد کشته شدگان اعتراضهای یک سال گذشته و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 در راه است. بر هم زدن مراسم خصوصی مادر لطفی شاید نشان از آن باشد که دولت قصد دارد که با شدت عمل بیشتری نسبت به سالهای گذشته، از برگزاری هر گونه مراسم یادبود برای قربانیان جنایتهای سی و یک ساله گذشته، جلوگیری نماید. سکوت سایت جرس و دیگر سایتهای وابسته و نزدیک به جریان اصلاح طلب و سکوت چهره های شناخته شده اصلاح طلب در مقابل این نوع از اقدامات بر علیه دگر اندیشان و بستگان آنان، راه را برای اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی هموارتر خواهد کرد.
تاریخ مبارزه برای تمکین دولت جمهوری اسلامی به مبانی حقوق بشر را که دنبال کنیم، در خواهیم یافت که تلاشهای بستگان زندانیان سیاسی و کشته شدگان در سی و یک سال گذشته، برگی زرین از این مبارزات است. در زمانی که همه فعالین حقوق بشر، تحت فشارهای جمهوری اسلامی ترک وطن کرده و یا مجبور به سکوت شده بودند، این بستگان زندانیان سیاسی و کشته شدگان بودند که برای بهبود شرایط زندانها و یا تحقق عدالت تلاش می کردند. به خاطرات مادر ریاحی، مادر لطفی، مادر میلانی، مادر پنجه شاهی و بسیاری از مادران دیگر نگاهی بیاندازید، تا بدانید، که این زنان چگونه رنج زندان و فشارهای گوناگون را تحمل می کردند، اما برای نجات جان فرزندان خود و برقراری عدالت از پای ننشستند. پای صحبت همسران زندانیان و کشته شدگان بنشینید تا بدانید چگونه، به تنهائی بار یک زندگی را بر دوش کشیدند و در همان حالی که مردان بسیاری در زیر فشار زندگی کمر خم کرده بودند، باز پای در راه داشتند تا به اداره زندانها، دفاتر مسئولین حکومتی و مجلس و دیگر نهادها مراجعه کنند تا اعتراض خود به تبعیضهائی که بر علیه همسران آنان روا میدارند اعتراض کنند و پس از اعدام همسرانشان، با برگزاری مراسم بزرگداشت و حضور در خاوران و دیگر گورستانها، به تلاش خود برای تحقق عدالت ادامه داده اند. به کودکان زندانیان و کشتگانمان بنگرید، که چگونه در آن فضای خوف انگیز رشد و نمو می کردند و امروز صدای اعتراض خود را بر علیه ظلمی که در حق پدران و مادرانشان روا داشته اند بلند کرده اند. آیا این تلاشها بخشی از جنبش حقوق بشر در ایران نیست؟
اگر تلاشهای بستگان زندانیان سیاسی و کشتگانمان برای کشف حقیقت و جستجوی آنان برای برقراری عدالت، بخشی از جنبش حقوق بشر نمیباشد، از خود باید سئوال کنیم که چه اقدام دیگری میتواند با این نام شناخته شود؟ و چگونه سکوت کسانی که خود را متعهد و ملتزم به اصول، معیارها و راه کارهای حقوق بشر اعلام می کنند، در برابر فشارهائی که بر بستگان قربانیان وارد میشود، توضیح داد؟
تابستان نزدیک است و بیم آن میرود که جمهوری اسلامی اقدامات شدیدتری را بر علیه بستگان قربانیان نقض حقوق بشر در ایران انجام دهد. آیا بستگان قربانیان نقض گسترده حقوق بشر در دهه شصت و پس از آن باز هم تنها خواهند ماند؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
جناب بهکیش،
پاسخحذفانگشت روی نقطه حساسی گذاشته اید: " اصلاح طلبان از کدام حقوق بشر صحبت می کنند؟" . تصور میفرمائید که آقای مهاجرانی و خانم کدیور از کدام حقوق بشر صحبت میکنند ؟ خب از حقوق بشر اسلامی دیگر. همه ما در بی قدرتی خواهان "حقوق بشر" ایم ولی هر کدام از ما حقوق بشر خود را داریم و همه شناگر خوبی هستیم اگر آب گیر آوریم و به قدرت برسیم . همه ساز خود را میزنیم و از شنیدن آوای نا موافق هم بیزاریم. همین سایت اخبار روز هم کامنت قبول نمیکند و آنها هم که قبول میکنند یک در هزار منتشر میکنند .
جناب بهکیش،
پاسخحذفدر دنباله کامنت بالا ، چند روز پیش کامنتی در "عصر نو" گذاشتم که پس از دو سه روز منتشر و فورا به انبار آرشیو منتقل گردید که خاک بخورد. کامنت را در اینجا منتقل میکنم شاید جوابی از کسی بگیرم:
"کشتار زندانیان ۱۳۶۷
جناب م. پوریا،
بنده شخصا اطلاع زیادی از تاریخ جمهوری اسلامی ندارم جز آنچه در اینترنت میخوانم و آنچه مینویسم یک سوال است نه موافقت یا مخالفت. ازقرار معلوم اکثر قریب به اتفاق این زندانیان وابسته به سازمان مجاهدین خلق و چریکهای چپ بودند. سازمان مجاهدین خلق ظاهرا یک گروه بنیاد گرای تندرو اسلامی- مارکسیستی بود و سابقه طولانی مبارزه مسلحانه با رژیم را داشت. علاوه بر آن در سال ۱۳۶۷ همراه با صدام حسین به ایران حمله نظامی مستقیم و آشکار کرده بود. ما امروز ظاهرا طوری به مساله نگاه میکنیم که گویی این دو گروه در سویس یا سوئد بدند و باید به دادگاه میرفتند و اختلاف خود را حل میکردند؛ ولی در واقع باید به اینها به چشم دو گروه گانگستری شیکاگو نگاه کرد که پیروزی هرکدام پیروزی گانگستری بود نه پیروزی ملت. منظور آن است که در آن بحبوحه جنگ و آن سابقه و آن عقاید و مرام ها ، این زندانیان در چشم رژیم چیزی جز خائنانی که همکارانشان مره دشمن به شوش و مهران حمله کردند نبودند. نمیدانم چند نفر از ما در آن موقعیت و شرایط جز این میکردیم.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%۸۶
ضمنا در خاطرات زندان ، قبای ژنده درست است نه کهنه.
ممنون
جناب بهکیش،
پاسخحذفنمیدانم بعد از دو روز چه بر سر دومین ایمیل من آمده است و من چون واقعا مایلم که جوابی از کسی بشنوم ، گرم یاد آوری یا نه ، کامنتی را که به عصر نو فرستادم و جوابی نگرفتم برای بار دوم در اینجا میاورم شاید منتشر بشود و پاسخی بگیرم :
کشتار زندانیان ۱۳۶۷
جناب م. پوریا،
بنده شخصا اطلاع زیادی از تاریخ جمهوری اسلامی ندارم جز آنچه در اینترنت میخوانم و آنچه مینویسم یک سوال است نه موافقت یا مخالفت. ازقرار معلوم اکثر قریب به اتفاق این زندانیان وابسته به سازمان مجاهدین خلق و چریکهای چپ بودند. سازمان مجاهدین خلق ظاهرا یک گروه بنیاد گرای تندرو اسلامی- مارکسیستی بود و سابقه طولانی مبارزه مسلحانه با رژیم را داشت. علاوه بر آن در سال ۱۳۶۷ همراه با صدام حسین به ایران حمله نظامی مستقیم و آشکار کرده بود. ما امروز ظاهرا طوری به مساله نگاه میکنیم که گویی این دو گروه در سویس یا سوئد بدند و باید به دادگاه میرفتند و اختلاف خود را حل میکردند؛ ولی در واقع باید به اینها به چشم دو گروه گانگستری شیکاگو نگاه کرد که پیروزی هرکدام پیروزی گانگستری بود نه پیروزی ملت. منظور آن است که در آن بحبوحه جنگ و آن سابقه و آن عقاید و مرام ها ، این زندانیان در چشم رژیم چیزی جز خائنانی که همکارانشان مره دشمن به شوش و مهران حمله کردند نبودند. نمیدانم چند نفر از ما در آن موقعیت و شرایط جز این میکردیم.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86