مقاله تحلیلی آقای تاجزاده با عنوان "پدر مادر ما باز هم متهمیم!" را با علاقه خواندم. من در چندین نوشته بر زیانهائی که عدم پاسخگوئی اصلاح طلبان (نیروهای خط امام) در مورد فجایعی که در دهه شصت در ایران اتفاق افتاده است، متوجه جنبشهای اجتماعی در ایران برای توسعه حقوق بشر و دموکراسی می نماید، تاکید کرده ام. از جمله نوشته ام که پیروزی اخلاقی اصلاح طلبان بر تندروها تنها زمانی حاصل خواهد شد که آنان وقوع جنایت در دهه اول انقلاب و به ویژه دهه شصت و مسئولیت خودشان در آن جنایتها را به رسمیت شناخته و اطلاعات خود از آن سالهای وحشت را در اختیار عموم قرار دهند.
در وهله اول برایم بسیار جالب توجه بود که چنان تحول مهمی را در نظرات آقای تاجزاده درباره رویاروئی با گذشته مشاهده می کنم. ایشان که در حدود هفت سال قبل (نشریه چشم انداز شماره 29)، نیروهای خط امام (اصلاح طلبان کنونی) در دهه اول انقلاب را تقریبا بری از خطا می دانستند و این نیروها را از همان روز آغازین پاسدار حقوق بشر، آزادی و دموکراسی معرفی می کردند (من در نوشته دیگری به عقاید آقای تاجزاده پرداخته ام)، در نوشته اخیر خود، با اشاره به خطاهای جدی این نیروها در دهه شصت، راه جدیدی را در رویاروئی با گذشته در پیش گرفته اند. چه عواملی سبب این تغییر دیدگاه ها شده است؟ آیا مدارک جدیدی در مورد حوادث دهه 60 منتشر شده که ایشان را به تجدید نظر در دیدگاه گذشته خود متقاعد کرده است؟ آیا استفاده نیروهای تندرو از اعدامها و بگیر و ببندهای و اخراجها و تبعیدهای دهه شصت برای توجیه اقداماتشان در ماهها و سالهای اخیر سبب شده است که آقای تاجزاده در مواضع گذشته خود تجدید نظر نمایند؟ آیا انتقادات برخی از بستگان کشته شدگان و قربانیان، فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی سبب تغییر در نظرات ایشان گردیده است؟ آیا آنچه در زندان بر ایشان و همراهانشان گذشته است سبب شده است که ایشان زشتی آنچه نیروهای خط امام (اصلاح طلبان امروزی) در دهه اول انقلاب انجام دادند را دریابند؟ آیا فشار های اجتماعی در جامعه در مورد دانستن حقیقت آنچه در دهه شصت اتفاق افتاده و مسئولیت نیروهای خط امام در آن جنایتها سبب پاسخگوئی ایشان شده است؟ آیا نگرانی از تردید مردم و حامیان جنبش سبز در دعوت اصلاح طلبان برای رجعت به روشها و منشهای دهه اول انقلاب است که ایشان را به روشن کردن منظور خود از این رجعت واداشته است؟
روشن است که آقای تاجزاده از استفاده نیروهای تندرو از حوادث دهه اول انقلاب بر علیه اصلاح طلبان و برای توجیه سیاستهای خود و بی اعتبار کردن اصلاح طلبان به عنوان مجریان سیاستهای دولت در دهه اول انقلاب، سیاستهائی که صراحتا با حقوق بشر و دموکراسی بیگانه بوده است، بیمناک هستند. ایشان به خوبی دریافته اند که بدون محکوم کردن اعمال دادگاههای انقلاب، اعدامهای گسترده، اخراجهای گسترده دانشجویان در دهه اول انقلاب به ویژه دهه شصت و بدون محکومیت تبعیضهائی که نیروهای خط امام بر علیه شهروندان به دلیل تعلقات فکری، سلیقه های شخصی، مذهب و ملیت افراد اعمال می کردند، نمی توانند سیاستهای تندروها را در سالهای اخیر نقد نمایند. ایشان می گویند: "بعضی بازجوها میکوشیدند با یادآوری مواردی از افراط کاریهای دهه نخستین انقلاب، مرا و خط امامیهای آن دوره و اصلاحطلبان کنونی را «فاشیست» معرفی کنند. متقابلاً من هم با یادآوری برخی رفتارهای فاشیستی که در همین ایام، در پیش دیدگان ملت ایران تکرار میشود، توضیح میدادم که همه ما در آن دوره خطاهای جدی داشتیم، اما شما همین امروز به جای آنکه جوانب مثبت رفتار ما را ادامه دهید، همان خطاها را در شرایطی که کشور نه در حال جنگ است و نه از تروریسم گسترده و کور رنج میبرد، ادامه میدهید." و تندوران را مورد خطاب قرار می دهند که شما " خطاهای ما را که در عصر حاکمیت گفتمان «انقلابی» در جهان و وجود جنگ و تروریسم گسترده در داخل کشور رخ داده، به نحو مضاعفی تکرار [میکنید] و استثناهای دهه اول انقلاب را به قاعده تبدیل [می سازید]." با توجه به نکات بالا بیراه نیست اگر نتیجه گیری کنم که یکی از مهمترین نگرانی های آقای تاجزاده، استفاده تندروها از سیاستهای نیروهای خط امام در دهه اول انقلاب برای توجیه سیاستهای خود و بی اعتبار کردن اصلاح طلبان میباشد (من در مقاله ای دیگر این نکته را مفصلتر بررسی کرده ام).
اما نکته مهمتر، این است که ایشان مخاطب خود را نسلی می دانند که امروز بیش از گذشته در صحنه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حضور یافته است. اینگونه فرض می کنم که اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده اند که نمی توانند هواداران خود و به ویژه جوانان را به باز آفرینی دهه آغازین انقلاب فرا بخوانند. دهه ای که از یک سو با جنگی خانمانسوز و ویرانگر و از سوی دیگر با سرکوب گسترده تمام نیروهای دگر اندیش شناخته می شود. از همین روست که می گویند "اگر در پیشگاه نسل جدید به آن خطاها اعتراف نکنیم، آن گاه مجال برای ظهور کسانی مهیا میشود که همان لکههای تاریک را چنان بسط می دهند و چنان نسبت به گذشته فرافکنی می کنند تا خطاهای به مراتب هولناکتر خود را بپوشانند و هیچ نقطه مثبتی در کارنامه نسل انقلاب دیده نشود؛ در آن صورت نسل جدید همه را به یک چوب خواهد راند و ناخودآگاه و بدون درس گرفتن از گذشته به تکرار شیوههای اشتباه ما خواهد پرداخت یا مبدع روشهای خطرناکتر خواهد شد." این نگرانی نشان از تحولی مهم در صحنه سیاسی ایران است. سیاستمداران برای حفظ اعتبار و نفوذ خود موظف شده اند که مسئولیتهای خود را در خطا کاری ها و جنایتهای گذشته (هر چند به شکلی محدود) بر عهده گیرند. این نکته نشانی است از این واقعیت که نسل کنونی چشم و گوش بسته حاضر نیست گفته های سیاستمداران را بپذیرد. اینکه آقای تاجزاده مردم را به تحقق گفته ها و شعارهای "نوفل لوشاتو و بهشت زهرا" فرا میخوانند، همچنین، شاید نشان آن باشد که دهه اول انقلاب، لااقل از منظر رعایت حقوق بشر از جانب جمهوری اسلامی، چیزی برای ارائه به شهروندان ندارد.
بر اساس تمام اسنادی که از طرف کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و سازمانهای معتبری مانند عفو بین الملل در دهه اول انقلاب منتشر شده است، نقض حقوق بشر در آن دوره گسترده و سیستماتیک بوده است. دادگاههای انقلاب، تقریبا در تمام مواردی که ذکری از آنها در اسناد معتبر بین المللی و روایت زندانیان شده است، تمام اصول دادرسی عادلانه را زیر پا گذاشته (و می گذارند) و حقوق زندانیان را، اعم از اینکه جرمی انجام داده باشند یا نه، نقض کرده و می کنند. همچنین تقریبا تمام زندانیان سیاسی (که شمار آنان در آن دوره ده ها هزار تن ارزیابی می شود) انواع و اقسام شکنجه را تحمل کرده اند. و شاید مهمتر این نکته است که تبعیض در میان شهروندان به دلیل عقاید سیاسی، باورهای مذهبی، ملیت و یا نوع لباس پوشیدن و رفتار شخصی آنان، گسترده و سیستماتیک بوده است. به نظر من محروم کردن زنان از حقوقشان، سرکوب هر نهاد مستقل مدنی و حرفه ای (از جمله سندیکاهای کارگری، کانون وکلا و انجمن حقوقدانان) و محروم کردن شهروندان از حقوقی که در اسناد بین المللی به رسمیت شناخته شده است، بخش مهمی از سرکوبهای دهه آغازین انقلاب بوده و این روند همچنان ادامه دارد. در حالی که روح اعلامیه جهانی حقوق بشر مبارزه و مقابله با تبعیض در میان شهروندان به دلیل رنگ پوست، نژاد، ملیت، زبان، جنسیت، مذهب، عقیده سیاسی و یا هر عقیده دیگر است.
نکته دیگر اینکه، صمیمیتی را در عذر خواهی آقای تاجزاده از انچه در دهه اول انقلاب انجام شده است، احساس می کنم که سبب دلگرمی است. اما، عذر خواهی (سیاسی) صمیمانه دارای مشخصاتی فراتر از آنچه آقای تاجزاده به آن پرداخته اند میباشد. اولین نکته این است که روی سخن لازم است به کسانی باشد که در وهله اول از آن اقدام ها آسیب دیده اند (در این مورد زندانیان سیاسی، بستگان کشته شدگان و کسانی که قربانی نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر بوده اند). دوم اینکه لازم است تا حقایق در مورد آنچه گذشته است گفته شود، بدون کم و کاست. باید روشن باشد که از چه اقدامات مشخصی سخن می گوئیم، تا بدین ترتیب اعتمادی متقابل امکانپذیر گردد. سوم اینکه از عملی که انجام شده است پشیمان باشیم و چهارم اینکه متعهد شویم که چنان اعمالی دوباره تکرار نخواهد شد (1). همانطور که پیشتر بیان کردم، علیرغم دلگرمی اولیه، باید اذعان نمایم که کاستی های جدی ای در عذر خواهی آقای تاجزاده وجود دارد که سبب نگرانی عمیق میباشد. همچنین، به نظر من، عذر خواهی تنها بخشی از رویاروئی با گذشته است. پاسخگوئی به جنایتهای جمهوری اسلامی ابعادی فراتر از عذر خواهی دارد، که پرداختن به آنها از حوصله این مطلب خارج است (2).
مهندس بازرگان زمانی گفته بود "دموکراسی نه گرفتنی است، نه دادنی است، دموکراسی یاد گرفتنی است." به گمانم حقیقتی در این گفته وجود دارد. همه ما در پروسه انقلابی که از سر گذراندیم و سالهای پس از آن، درسهای زیادی آموختیم و به ویژه آموخته ایم که انسانها نیاز دارند که در تجربه خود به ارزشهای حقوق بشر و دموکراسی واقف شده و بیاموزند که چگونه عمل کنند تا این ارزشها را پاسداری کنند. بیهوده است اگر مدعی باشیم که نیروهای اصلاح طلب در این عرصه چیزی نیاموخته اند. بلکه بر عکس به دلیل آنکه به عنوان یک نیروی سیاسی جدی هر روز بیش از روز گذشته خود را در برابر پرسشگری های هواداران و رای دهندگان خود می بینند، لذا (لااقل) برای ادامه حیات سیاسی خود، مجبور می شوند که در سیاستها و حتی در اندیشه خود تجدید نظر کنند (موهبتی که بسیاری از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی که در تبعید به سر میبرند از آن محروم مانده اند). پس آنانی که برای تحقق دادخواهی و کشف حقیقت آنچه در سی و یک سال گذشته اتفاق افتاده است می کوشند، لازم است بیش از پیش مخاطب خود را مردم و جوانانی قرار دهند که در صحنه سیاسی امروز نقشی به سزا و تعیین کننده داشته و مشتاق شنیدن روایتی متفاوت از آنچه که جمهوری اسلامی از سی و یک سال گذشته بیان می کند، میباشند.
****************************
توضیحات:
1- برای اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب "عصر عذر خواهی" که توسط خانم هاوارد هاسمن و همکاران ادیت شده است مراجعه کنید. ادیتورهای این کتاب مسئله عذر خواهی سیاسی را به کشورهائی که سیستم دموکراسی در آنها وجود دارد محدود میدانند. اما من با آگاهی به این محدودیت و با این فرض که تا حدود معینی رابطه مبتنی بر اصول دموکراسی در میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی وجود دارد، از اندیشه های طرح شده در این کتاب استفاده کرده ام.
Howard-Hassmann, Rhoda and et al, ed., The Age of Apology, university of Pennsylvania press, 2008
2- برای اطلاعات بیشتر می توانید به فصل دادخواهی در وبسایت بیداران مراجعه کنید. از جمله میتوانید به یادداشتهائی درباره دادخواهی که در این وبسایت منتشر شده و خواهد شد نگاهی بیندازید.
با تشکر
جعفر بهکیش
16 ژوئن 2010
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
www.yaranema.eu
پاسخحذفبا سلام، فکر میکنم همانطور که شما ذکر کردید، در عین حال که باید نظرات آقای تاجزاده را نقد کرد،
پاسخحذفباید بر نکات مثبت آن هم بسیار تاکید کرد. دو قسمت مقاله شما به خصوص به نظرم بسیار جالب میاید:
یکی در رابطه با عذرخواهی سیاسی آنجا که میگویید:
"اولین نکته این است که روی سخن لازم است به کسانی باشد که در وهله اول از آن اقدام ها آسیب دیده اند"
دیگری آنجا که میگوید:
"لذا (لااقل) برای ادامه حیات سیاسی خود، مجبور می شوند که در سیاستها و حتی در اندیشه خود تجدید نظر کنند (موهبتی که بسیاری از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی که در تبعید به سر میبرند از آن محروم مانده اند)"
پیشنهاد میکنم مقاله را برای سایت گویا بفرستید. قسمتهای از آن نسبت به سایر نقدها به مقاله آقای تاجزاده کاملا جدید است.
مهم نیست که ایشان کی به این نتیجه رسیده و میزان اثر آن چقدر است مهم بازبینی او به نتیجه اقدامتی است که بهر حال از پس از استقرار دولت انقلاب در آن دخیل بوده با نقد درست اجازه دهیم راه باز بماند
پاسخحذفنوشته تان را پسندیدم چرا که سوالاتی طرح کرده اید که زاویه دید را نه بسته بلکه باز می کند
پاسخحذفمثلا سوال کرده اید علت این تغییر در نگاه تاج زاده چیست؟ این سوال مرا در مقابل تغییرات خودم قرار داد و سوال کردم ما هم تغییر کرده ایم، این تغییرات از کجا آمده؟ زا زندگی در خارج از کشور، از آرامش زندگی و فکر به سوالات، از تغییراتی که در دیگران دیده ایم؟ آنچه روشن است ما همه تغییر کرده ایم ، کم و زیاد. در بسیاری از عرصه ها ما تغییر نگاهمان را نوشته ایم اما آیا همه آنرا بازگو کرده ایم؟ آیا این تنها نگاه تاج زاده است که به آن اوایل انقلاب و نیروهای خط امام تغییر کرده یا نگاه ما هم به ان نیرو و به نگاه خودمان آن زمان به آن نیرو تغییر یافته؟ اگر آری آیا نوشته ایم؟ شجاعت ما کجا رفته؟
اهمیت سخن تاج زاده در بیان جنایت های آن زمان است. و جنایت در هیچ سیستمی بخشیدنی نیست، اما عدم درک درست نیزوهای شرکت کننده در انقلاب نسبت به یکدیگر و قضاوت از قبل و پیشاپیش نسبت به هم، درست نقطه جدایی آنها از هم و پیش آمد های بعدی نبوده؟
صداقت کلام تاج زاداه در کجاست؟ در اینکه خودش را مبرا ندانسته؟ در اینکه کلی انتقاد نکرده و بر مشخص مانده؟ ما چه گونه می توانییم صادق باشیم؟ خودزنی آیا صادقانه است؟ آیا صداقت از راه گشایی که در انتقاد و سازندگی که در آن است در می آید؟ خیلی ها تنها بایک جمله " ما اشتباه کرده ایم" بدنبال د همین تاثیر تاج زاده بوده اند اما خواننده صداقتی در نوشته نیافته.. صداقت بیان از کجا می آید؟
مریم سطوت
بررسی خوب و موشکافانه ای بود. سپاس نسرین
پاسخحذفدوست عزیز!
پاسخحذفنگارنده به مانند بسیاری دیگر در آن سالها طعم زندان ها و شکنجه های اسلامی را چشیده است. ذکر سابقه بدان جهت بودکه نه دستی از دور بر آتش که با درک و حسی که هنوز آثار خود را بر پوست حفظ کرده با شما سخن میگویم.
نقد گنجی بر مقاله تاجزاده را نیز خواندم، ایشان نیز چون شما خواستار پیشروی تاجزاده در این عرصه بوده اند.
در اینجا فقط به طرح سوالاتی میپردازم، قضاوت با شما خواهد بود:
آیا تاجزاده نمیتوانست در اردوی مقابل باشد و اکنون در آن سوی میز بازجویی نشسته باشد؟
فکر میکنید چند درصد ما زندانیان دهه شصت درآن سالها و پس از آن شهامت نوشتن چنین مقاله ای را داشتیم؟ نه آنانکه در این دیار و زیر تیغ وحشت نبودند
آیا نقد یک جریان سیاسی یا نحله معینی از یک طیف سیاسی در این مورد خاص میتواند در فضا و فارغ از تعلقات مادیش صورت گیرد؟
دموکراسی خواهی و پافشاری بر تحقق آن خط معینی ندارد و نمیتوان خطکشی را در تمیز مرز معین نمود
این طیف که بنام اصلاح طلب تعریف میشود در کلیت خواستگاه مادی معینی داردکه تا حد معینی از پیگیری دموکراسی خواهی را دقیقا به همین دلیل واجد است.
متاسفانه یک نگاه یکدست به این طیف و توقع دموکراسی خواهی تا نهایت (از بکار بردن واژهای تعریف شده در این زمینه خودداری کردم) ما را به تحلیل های بسیار ماکرو هدایت کرده و از درک درست نقش تقابل نیروها در این سیستم محروم میسازد.
گاهی تحلیل دوستان در خارج از کشور من را به یاد پزشکانی می اندازد که برای هر بیماری آنتی بیوتیک تجویز میکنند. قطعا بالاخره یک روز این تجوییز درست خواهد بود. ولی بقیمت از دست رفتن جان بسیاری دیگر از بیماران.
دوست عزیز،
پاسخحذفمقاله بسیار جالبی بود. من به شخصه فکر میکنم که زندان رفتن، و همان شرایط غیر انسانی را تحمل کردن (البته من فکر میکنم که شرایط زندانها در سالهای ۶۰ به مراتب بدتر بود و بچههایی که در آن دوران در زندان بودند شرایط وحشتناک تری را به نسبت این آقایان از سر گذرانده اند) باعث تحول روحی این دوستان شده است. آقای تاج زده به فشاری که از طرف بازجو به روی او برای بازگشتن به رفتار خودش است اشاره میکند. این همان قسمتی است که زندانهای رژیم ایران را مخوف تر از زندانهای کشورهای دیکتاتوری دیگر میکند. برای زندان بان ایرانی ، زندانی کردن یک زندانی، محروم کردن او از آزادیهای انسانی، کتک زدن و شکنجه کردن او کافی نیست. آنها سعی میکنند تواب پروری کنند و شما را از اندیشه خود بیزار کنند. فشار آنها برای مجببور کردن زندانی به توبه کردن و تقاضای عفو کردن است که آقای تاجزاده و دیگر دوستان را مجبور کرده به یاد بیاورند که خود با زندانیان دهه سیاه ۶۰ چهها میکردند. من فکر میکنم این عذرخواهی ایشان هنوز اول راه است و قبل از هر چیز همانطور که شما به درستی اشاره کردید باید به سمت مخاطبین اصلی یعنی قربانیان این جنایات، و بازمانده گان و خانوادههای آنها باشد و همینطور باید با شفافیت پاسخ بدهند که واقعاً در آن سالها چه اتفاقاتی افتاد، چه بلاهایی به سر زندانیان آوردند، چرا اینگونه مکتبی عمل کردند و چه باید کرد که این داستانها دیگر تکرار نشود.
همانطور که خود آقای تاج زده اشاره کردند امروز هم ایشان که روزی جان و مال و ناموس بچههای این کشور به دستشان بود به همان قفس افتاده اند و همه هستیشان به دست زندان بانهای جدید است، سیستم هیچ تغییری نکرده است. باید برای تغییر این سیستم کوشید و فضایی به وجود آورد که به قول برتولت برشت:
به جای خود آزاد بودن بکوشید
چنان سامانی دهید که همه گان آزاد باشند
و به عشق ورزی به آزادی نیز
نیازی نباشد