مطلبی که در ادامه مطالعه می کنید در حدود 6 سال قبل در نشریه اینترنتی بیداران منتشر شده است. در همان زمان با تعداد زیادی از کسانی که در نهادهای مدنی و گروه های سیاسی فعال بودند درباره موضوع خشونت خانوادگی و تحمل آن در میان ایرانیان صحبت کردم. تنی چند به این نکته اشاره می کردند که انجام خشونت خانوادگی پدیده ای نادر در میان روشنفکران ایرانی نیست و از جمله یکی از دوستان به تجربه خود در زندگی شخصی اش اشاره می کرد و اینکه چگونه هم قربانی و هم شاهد چنین خشونتهائی بوده است.
در آن زمان به این نکته مهم توجه نکردم که کسی که خشونت خانوادگی را در میان نزدیکان خود تحمل می کند (به ویژه کسی که خود قربانی خشونت خانوادگی است)، احتمالا انجام چنین اعمالی را از رهبران سیاسی و اجتماعی نیز می پذیرد و فاجعه بارتر آنکه آنرا توجیه می کند. امروز این سئوال برایم پیش آمده است در حالی که از فقدان سیاست روشن احزاب سیاسی برای مقابله با خشونت خانوادگی انتقاد می کردم، چگونه و با چه توجیهی بر وقوع این ناهنجاری در میان نزدیکانم چشم می بستم؟ چگونه این دوگانگی را میتوان توضیح داد؟
همچنین این نکته بسیار مهم را از نظر دور داشتم که با توجه به گستردگی این ناهنجاری اجتماعی (متاسفانه آماری از میزان خشونت خانوادگی در ایران و در میان ایرانیان در خارج از کشور در دست ندارم، اما به عنوان مثال در ایالات متحده گفته می شود که سالانه بین 2 تا 4 میلویون مورد از خشونت خانوادگی اتفاق می افتد)، تنها با مخاطب قرار دادن فعالین سیاسی و مدنی نمی توان راه به جائی برد و لازم است که تلاشی جدی برای افزایش آگاهی عمومی (فعالین سیاسی و مدنی میتوانند نقشی جدی در افزایش آگاهی عمومی و به ویژه تغییر قوانین برای محدود کردن خشونتهای خانوادگی ایفا نمایند) برای پیشگیری این گونه اعمال انجام گیرد.
با مرور سئوالات طرح شده در مقاله "گزارش مصاحبه های انجام نشده" به این نتیجه رسیدم که (با اندکی تغییرات) میتوان سئوالات مشابهی را از تک تک شهروندان پرسید. از همین رو گمان میکنم که مناسب است که بحث خشونت خانوادگی را از همان نقطه ای که رها کرده بودم آغاز نمایم. بعلاوه، کورسوی امیدی در دلم وجود دارد که شاید برخی از کسانی که به آنان مراجعه کرده بودم و از دادن پاسخ امتناع کردند، امروز تمایل به سخن گفتن داشته باشند.
****************************
گزارش مصاحبه های انجام نشده
تصمیم داشتم با اعضا و رهبران دو سازمان سیاسی چپ مصاحبه هائی در مورد روشهای متداول در سازمان های سیاسی برای کاهش خشونتهای خانوادگی انجام دهم و نظرات این دوستان و فعالین جنبش زنان را در کنار هم بگذارم تا بدین ترتیب بتوانم برخی از تعارضات احتمالی بین خواسته های جنبش زنان و روشهای متداول سازمانهای سیاسی را بیابم. عدم تمایل بیشتر رهبران این سازمانها طرح اولیه را با شکست مواجه ساخت. اما پاسخ منفی و یا سکوت رهبران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) که من از آنها تقاضای مصاحبه کرده بودم، سرشار از ناگفته ها ست و ارزش آنرا دارد که گزارشی از مصاحبه های انجام نشده را منتشر کنم.
قبل از آنکه به گزارش بپردازم، متن سئوالات تهیه شده برای این مصاحبه ها را میاورم. این سئوالات یا به شکل شفاهی برای کسانی که از آنان تقاصای مصاحبه کردم توضیح داده شده و یا برای آنان ارسال شده است.
1-سازمانهای سیاسی تا چه میزان مجاز هستند که در روابط خصوصی اعضای خویش دخالت کنند؟ آیا ضرب و شتم زنان در خانه از نظر شما یک موضوع خصوصی تلقی میشود؟ آیا ضرب و شتم کودکان یک موضوع خصوصی است؟
2-آیا سازمانهای سیاسی مجاز هستند قبل از آنکه دادگاهی در مورد جرمی خانوادگی حکم صادر کرده باشد، به طرح مسئله در ارگانهای خود بپردازند؟ آیا سازمان شما اعضای خود را موظف میدارد که اطلاعات خود در مورد چنین خشونتهائی را در اختیار دادگاه کشوری که جرم در آن اتفاق افتاده است قرار دهند؟
3-برخی از سازمانهای سیاسی مکانیزمی برای تحقیق در مورد شکایت از اعضای خود دارند. آیا سازمان شما حاضر است تا نتیجه تحقیقات خود در مورد خشونتهای خانوادگی را در اختیار دادگاه کشوری که جرم در آن اتفاق افتاده است قرار دهد؟ گزارش جنین تحقیقاتی در چه رسانه ای منتشر میشود؟ آیا مکانیزمی برای آن در نظر گرفته اید؟
4-آیا سیستمهای قضائی موازی مجاز است؟ آیا مجازات عضو متخلف را فراتر از آنچه دادگاهی تعیین کرده باشد مجاز میدانید؟ در این میان آیا تفاوتی میان رهبران سازمان سیاسی و اعضای معمولی آن وجود دارد؟
5-ارگانهای حامی حقوق زنان تامین امکان و فضای مناسب برای سخن گفتن زنانی را که قربانی خشونتهای خانوادگی بوده اند به عنوان یکی از مهمترین راه های کاهش این خشونتها در نظر گرفته اند. آیا سازمان شما مکانیزمی را در این مورد تعیین کرده است؟ آیا شما در نشریه سازمانی به این مسئله پرداخته اید؟ آیا این امکان وجود دارد که برای حفظ حیثیت سازمانی، زنی که خشونت دیده به شیوه های مختلف تحت فشار قرار گرفته باشد تا از بازگو کردن مسئله خودداری کند؟ سازمان شما چه مکانیزمی را برای حمایت از چنین زنانی در نظر گرفته است؟
6-چه مکانیزمی مناسبی را برای کاهش این فجایع میشناسید و چگونه آنرا در سازمانتان پیاده کرده اید؟
*******************************
از اوایل آگوست 2005 با افراد مختلفی تماس گرفتم . ماحصل گزارشی است که به دنبال آمده است:
1-آقای بهزاد کریمی از رهبران اکثریت؛ در تماسی که در اواسط اگوست با ایشان داشتم درخواست کردم که در مورد خشونتهای خانوادگی و روشهای موجود آن سازمان برای کاهش این خشونتها مصاحبه ای انجام دهیم. ایشان درخواست کرد که متن و محتوی سئوالات را ارسال کنم. در تماس بعدی، در اواخر آگوست، ایشان انجام مصاحبه را به پس از برگزاری کنگره اکثزیت موکول کرد. مجدادا در اوایل اکتبر تماس گرفتم، ایشان از انجام مصاحبه خوداری کرد و قول داد که درخواستهای مرا با رهبری جدید اکثریت در میان بگذارد و پاسخ آنها را برای من ارسال کند. هنوز جوابی دریافت نکرده ام.
2-آقای آرش کمانگر مسئول نشریه هفتگی راه کارگر؛ ایشان علاقه ای به موضوع نداشت ولی قول داد که درخواست مرا به دبیرخانه سازمانشان ارسال کند. پس از دو ماه مجدادا با ایشان تماس گرفتم و ضمن اعلام اینکه جوابی از طرف دبیرخانه سازمانشان دریافت نکرده ام، به تشریح بیشتر موضوع و ضرورت انجام این مصاحبه ها پرداختم. ایشان مجددا عدم علاقه خود را به انجام مصاحبه تکرار کرد. پس از قریب سه ماه هنوز جوابی را از دبیرخانه سازمان متبوع ایشان دریافت نکرده ام.
3-آقای مهدی فتاپور از رهبران اکثریت و اتحاد جمهوری خواهان؛ به کرات برای ایشان پیغام گذاشتم و دلیل تماسهایم را توضیح دادم. بالاخره در اواسط اکتبر موفق به صحبت با ایشان شدم و موضوع مصاحبه را در میان گذاشتم. ایشان انجام مصاحبه را نپذیرفتند (من در متن اصلی مقاله نوشته بودم: ایشان به دلیل اینکه مسئله زنان حوزه کاریش نیست انجام مصاحبه در این زمینه را نپذیرفت. آقای فتاپور پس از انتشار این گزارش، طی ایمیلی به بیداران، توضیح دادند که من دلایل ایشان برای مصاحبه نکردن را به شکل صحیح منتقل نکرده ام. این توضیح در بیداران منتشر شد).
4-در ماه آگوست با تعدادی از فعالین جنبش زنان که همزمان عضو سازمانهای سیاسی نیز هستند تماس گرفتم. با خانمها سهیلا بنا (عضو شورای رهبری اتحاد جمهوری خواهان)، آینده آزاد (مسئول کمیسیون زنان اکثریت)، میهن امیدوار (عضو اکثریت، همکار رادیو رسانه و نشریه کار و عضو شورای رهبری اتحاد جمهوری خواهان) و مریم سطوت (عضو شورای رهبری اتحاد جمهوری خواهان) تماس داشتم. خانم بنا با انجام مصاحبه موافق بود. خانم آزاد انجام مصاحبه را به پس از مطالعه اسناد سازمانشان موکول کرد، خانم امیدوار انجام مصاحبه شفاهی را رد کرد و به من اطلاع داد که پاسخهائی برای سئوالات من تهیه کرده که متاسفانه هنوز این پاسخها را دریافت نکرده ام و خانم سطوت به دلیل اینکه مسئله خشونتهای خانوادگی در حال حاضر مشغله فکریش نیست، انجام مصاحبه را رد کرد.
5-متن سئوالاتم را برای تعدادی از فعالین شناخته شده جنبش زنان (چهار مورد) در ایران ارسال کردم. همگی به موضوع علاقه مند بودند و به درخواست مصاحبه پاسخ مثبت دادند.
6-مسئله مصاحبه را با یکی از مردان که در فعالیتهای اجتماعی در ایران فعال است مطرح کردم. ایشان با انجام مصاحبه موافق بود، اما تا زمان تهیه این گزارش پیغامهای بعدی من بی جواب مانده است.
*******************************
ارزیابی و نتیجه گیری از پاسخهای دریافتی:
1-تمامی مردانی که با آنها تماس گرفته شد (5 مورد)، جز یک مورد (یکی از فعالین اجتماعی در ایران) با انجام مصاحبه مخالف بودند. آیا میتوان پاسخ منفی آنان را به مرد بودن آنها نسبت داد؟ در صورت صحیح بودن این فرض و با توجه به این واقعیت که این افراد از رهبران طراز اول این سازمانها هستند، آیا سازمانهای سیاسی مورد بحث توانائی همراهی با جنبش زنان را دارند؟
2-برخی از مسئولین سازمان اکثریت (از جمله بهزاد کریمی وعلی پورنقوی)، صحبت کردن در موارد مشخص از خشونتهای خانوادگی را قبل از صدور رای دادگاه صالحه نادرست میدانستند. از این دوستان سئوال کردم که با توجه به واکنش سازمان مطبوعشان نسبت به تخلفات مقامات جمهوری اسلامی، رویه متفاوتی دنبال نشده است؟ آیا آنها برای انتشار این تخلفات منتظر رای دادگاه مانده اند؟ در صورت وجود این اختلاف رویه آنرا چگونه توضیح میدهیم؟ آیا این امر نشانگر آن است که کردار و گفتار سازمانهای سیاسی در مورد حقوق بشر یکسان نیست؟
3-در میان آن دسته از زنانی که همزمان در سازمانهای سیاسی و جنبش زنان فعال هستند (یعنی خانمها سطوت، آزاد، امیدوار و بنا)، آیا ممکن است منافع گروه سیاسی (و یا احیانا دسته بندی های درون سازمانی) در نزد این افراد در تعارض با منافع جنبش زنان قرار گیرد؟ با توجه به طیف پاسخهای دریافتی (منفی یک مورد، مشروط دو مورد و موافق یک مورد)، تا چه اندازه سهمیه بندی جنسی مسئولیتهای حزبی که اخیرا در سازمانهای سیاسی مورد توجه قرار گرفته است میتواند چاره تفکر مردسالارانه بر این تشکلها باشد؟
4-تمام فعالین جنبش زنان در ایران (چهار نفر) به در خواست مصاحبه پاسخ متبت دادند. آیا این موافقت یکپارچه به دلیل عدم وابستگی آنها به احزاب سیاسی است؟ آیا عدم وجود سازمانهای مستقل زنان از موانع رشد جنبش زنان در جامعه ایران است؟ آیا این هشداری برای سازمانهای مستقل زنان است که استقلال خود را از سازمانهای سیاسی، چه در داخل و چه در خارج از ایران حفظ کنند؟
5-برخی از افرادی که پاسخ منفی یا مشروط دادند به انگیزه های انجام این مصاحبه مشکوک بودند و یا زمان طرح آن را مناسب نمیدانستند (حداقل چهار مورد). برخی از این دوستان اقدام من برای انجام این مصاحبه ها و همچنین فراخوانی که در بیداران برای "بررسی نقض حقوق بشر در روابط درونی سازمانهای سیاسی" منتشر شده است، همراهی با دولت جمهوری اسلامی ایران ارزیابی میکردند. پرسش این است که بحث عدم طرح انتقادات به بهانه همسوئی با دشمن تا چه اندازه اعتبار منطقی دارد و رابطه آن با اصل انتقاد پذیری و دمکراسی خواهی و شفافیت چگونه است؟
*******************************
چند توضیح :
1- اذعان دارم تعداد افرادی که با آنان تماس گرفته شده است (و نحوه انتخاب آنها) نمایانگر یک جامعه آماری نیست.
2- نتایج به دست آمده تنها یک ارزیابی محدود از واکنش بخشی از روشنفکران و فعالین سیاسی به معضل خشونتهای خانوادگی است، اما میتواند زمینه و مشوق تحقیقی گسترده درباره نوع نگاه و رفتار روشنفکران ایرانی نسبت به مسئله خشونتهای خانوادگی باشد.
3- در برخی از موارد افرادی که با آنان تماس گرفتم گمان میکردند که درخواست مصاحبه مربوط به فراخوان بیداران برای "بررسی نقض حقوق بشر در روابط درون سازمانی" است و مجبور بودم که توضیح دهم که خشونتهای خانوادگی هر چند در آن چهارچوبه نیز میگنجد، اما به عنوان موضوعی جداگانه مورد توجه من است.