در اوایل بهار 1400 کتاب بسیار مهم محسن صیرفیزاده
با عنوان «قتل عبداله پنجه شاهی
و بیماری کودکی چپروی» منتشر شد. در این کتاب حوادث
منتهی به قتل عبدالله پنجهشاهی در اوایل بهار 1356 به اتهام رابطه عاشقانه با
ادنا ثابت، یکی از همرزمانش، و واکنشهای پس از آن مورد بررسی قرار گرفته است.
انتشار این کتاب میتوانست موضوع عشق و رابطه عاشقانه، بحران رابطه زن و مرد و
موقعیت زنان در احزاب چپ و بهویژه سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، مهمترین
جریان چپگرا در دهههای 1340 و 1350 در ایران، را برجسته کند. اما این کتاب،
همانگونه که پیشبینی میشد، با بیاعتنایی چپگرایان روبرو و به فراموشی سپرده
شد.
قتل
عبدالله پنجهشاهی و تنبیه ادنا ثابت (روشن نیست که چرا عبدالله اعدام و ادنا زنده
مانده است) تنها یک نمونه از این بحران است. رابطه عاشقانه میان غزال آیتی و محمد
یثربی و تا آنجا که برخی شواهد گواه است میان برخی دیگر از اعضای این سازمان مواردی
شناخته شده هستند.
هدف این یادداشت مختصر تنها طرح یک نمونه بسیار
جالب از زندگی مشترک در خانههای تیمی است که علاقه رفیقانه میتوانست در صورت
تداوم به رابطه عاشقانه تبدیل شده و در شرایط مساعد پس از انقلاب منجر به ازدواجهای
درون گروهی کادرهای این سازمان شود.
*************
در ماههای پیش از بهمن 1357 اکثریت کادر مخفی (که
حدود 30 نفر بودند) و نیمه علنی و علنی سازمان چریکهای فدائی در تهران جمع شده
بودند. اعضای ثابت یکی از خانههای تیمی این سازمان در جنوب تهران شش نفر بودند: مستوره
احمدزاده هروی (اعظم)، محمدرضا بهکیش (کاظم) ، ملیحه سطوت (مریم)، شاهیندخت شایان
(زهرا)، احمد غلامیان لنگرودی (هادی) و مهدی فتاپور (خسرو).
احمد غلامیان لنگرودی قدیمیترین عضو مخفی این
جمع بود. او از سال 1353 مخفی شده بود و در حفظ و بازسازی این سازمان پس از کشته
شدن تمام رهبری و اکثریت اعضای این سازمان از زمستان 1354 تا تیر 1355 نقشی مهم بر
عهده داشت. وی تا بهمن 1357 و چند هفته یا چند ماهی پس از آن عضو رهبری این سازمان
بود. غلامیان در هنگام ضربات 1355 در شاخه مشهد سازماندهی شده بود و تا تابستان
1357 علاوه بر عضویت در رهبری سه نفره این سازمان در شاخه مشهد نیز فعالیت میکرد.
ملیحه سطوت جوان تنها چند روز پیش از ضربه 8 تیر
1355 که به کشته شدن تمام رهبری این سازمان، از جمله حمید اشرف، رهبری کاریزماتیک
آن، منجر شد، مخفی شده بود و پس از مدت کوتاهی از این ضربات به اصفهان و پس از آن دوباره
به تهران منتقل شده بود.
محمدرضا بهکیش در هنگام مخفی شدن در اوایل آبان
1355 تنها 21 سال داشت. او از زمان مخفی شدن تا اواسط تابستان 1357 در شاخه مشهد
فعالیت میکرد و سپس به تهران منتقل شده بود.
شاهیندخت شایان، فارغالتحصیل تغذیه، نیز در
پائیز 1355 مخفی شده بود و در شاخه مشهد فعالیت میکرد و سپس در تابستان 1357 به
تهران منتقل شده بود.
مستوره احمدزاده هروی و مهدی فتاپور از همراهان
قدیمی بنیانگذاران این سازمان بودند که پس از آزادی از زندان در 1356 تحت عنوان
عضوگیری ویژه به این سازمان پیوسته و احتمالا از ابتدا در تهران سکونت داشتند. مستوره
احمدزاده در 1349 تحصیلات پزشکی خود را تمام کرده و مهدی فتاپور از اواسط دهه 1340
دانشجوی مهندسی دانشگاه تهران بود.
تا آنجا که اطلاعات منتشر شده، گفتگوهای شخصی من
با افراد و یادماندههایم گواهی میدهد از این شش نفر تنها محمدرضا بهکیش و شاهیندخت
شایان قبل از مخفی شدن با همدیگر آشنایی نزدیک داشتند. آنان عضو محفلی بودند که
توسط محمود بهکیش سازمان داده شده بود و تقریبا همه اعضای این محفل به سازمان چریکهای
فدائی پیوستند. من از برخی شواهد در تابستان 57 اینگونه حس میکردم که رابطهای
عاطفی میان برادرم محمدرضا و شاهیندخت وجود دارد. مدت فعالیت آنان در یک خانه
تیمی نیز از بقیه بسیار بیشتر بود، آنان در شاخه مشهد نیز (حداقل برای مدتی
طولانی) در یک خانه تیمی سازماندهی شده بودند.
از همین رو چهار نفر دیگر عملا در این خانه تیمی
تهران از نزدیک با هم آشنا شده و تنها برای چند ماهی با هم زندگی کرده بودند. روایتهایی
که از این خانه تیمی شنیدهام جالب توجه است. گویا خانهای بوده است با حیاطی بزرگ
که امکان برخی تفریحات را برای اعضا فراهم میکرد. مثلا گاه شاهیندخت و محمدرضا در
مقابل ملیحه و مهدی فوتبال بازی میکردند و مستوره و احمد نظارهگر این بازی بودند
و هیچ اعتراضی هم به این مسئله نداشتند. شنیدههایم گواه این نکته بود که ظاهرا رابطهای
بسیار دوستانه میان اعضای این خانه تیمی برقرار بوده است. این نوع رابطه دوستانه
را من در روایتهای دیگر نیز شنیده یا خواندهام و پس از انقلاب نیز شاهد بودم که
گویا هنوز هم امکان گفتگو میان محمدرضا بهکیش و مهدی فتاپور وجود داشت و چندین بار
که برای دیدار خواهر و برادرم به ستاد این سازمان در تهران رفته بودم شاهد بودم که
این دو برای مدت طولانی در مورد مسائل و اختلافات درون این سازمان با هم گفتگو میکردند.
در فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهیندخت
شایان با محمدرضا بهکیش، ملیحه سطوت با مهدی فتاپور و مستوره احمدزاده هروی با
احمد غلامیان لنگرودی ازدواج کردند.