پیش زمینه:
در اوایل سال 2009 یکی از
دست اندرکاران ایران تریبونال با من تماس گرفت و مرا در جریان طرح خود و دوستانشان
قرار داد و از من دعوت کرد که با آنان همراه شوم. بر اساس اسنادی که برایم ارسال
کردند، این تلاش از اوایل سال 2008 (بیستمین سالگرد کشتار بزرگ تابستان 67) آغاز
شده بود. هدف دست اندرکاران این بود که با سرعت این پروژه را به نتیجه برسانند و
تریبونال را برای بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 برگزار کنند.
به نظرم این پروژه بدون ارزیابی لازم از شرایط و امکانات دست اندرکاران و بدون
توجه به تجربه شکستها و پیروزی های ایرانیان در این زمینه خاص تهیه شده بود. شنیده
بودم که در دهه نود میلادی هم تلاش مشابهی آغاز شده و با شکسات روبرو شده بود. از
دست اندرکاران ایران تریبونال سوال کردم که آیا آن تجربه را مورد بررسی قرار داده
اند تا از آن درس بگیرند، از موانع راه مطلع شده و اشتباهات آنان را تکرار نکنند؟
متاسفانه پاسخ منفی بود.
شادی امین که از دست
اندرکاران تریبونال دهه 90 بود، در مقاله خود با عنوان "از ضرورت دادخواهی تا
پایان یک تلاش: مروری بر تجربه تریبونال بین المللی علیه جنایات جمهوری اسلامی
ایران" می نویسد: "اولین بارپس از رای دادگاه برلین در مورد
ترور میکونوس که در ۱۰ آپریل ۱۹۹۷ اعلام شده بود، و مجرم دانستن سران شناخته شده
رژیم چون خامنه ای، رفسنجانی، ولایتی و فلاحیان، به عنوان آمرین ترور میکونوس
عنوان و تاثیر به سزای این حکم در طرح تروریسم دولتی جمهوری اسلامی و محکومیت آن
در افکار عمومی و در دهمین سالگرد کشتار ۶۷ بود که فعالین کمیته دفاع از زندانیان
سیاسی در برلین به فکر ایجاد تریبونالی برای رسیدگی به جنایات رژیم افتادند".
ایشان سپس در ارزیابی شکست ایران تریبونال
دلایل زیر را عنوان می کند:
1- نداشتن
درک تخصصی و حقوق بشری از امر عدالت و دادخواهی
2- نهادینه نبودن خواست دادخواهی در بین فعالین آنروز و همچنین قربانیان و متضررین این رژیم
3- نگاه تشکیلاتی و یا سازمان محور بسیاری از اعضاء اجلاس های عمومی تریبونال و نگاه ابزاری این سازمان ها به امر تریبونال
4- مشکل مالی، نبود بینش اصولی در جلب حمایت نهاد های بین المللی
5- بهبود رابطه دول اروپایی با دولت تازه بر سر کار آمده خاتمی وبدین ترتیب تضعیف شرایط سیاسی بین المللی برای انجام این محاکمه
2- نهادینه نبودن خواست دادخواهی در بین فعالین آنروز و همچنین قربانیان و متضررین این رژیم
3- نگاه تشکیلاتی و یا سازمان محور بسیاری از اعضاء اجلاس های عمومی تریبونال و نگاه ابزاری این سازمان ها به امر تریبونال
4- مشکل مالی، نبود بینش اصولی در جلب حمایت نهاد های بین المللی
5- بهبود رابطه دول اروپایی با دولت تازه بر سر کار آمده خاتمی وبدین ترتیب تضعیف شرایط سیاسی بین المللی برای انجام این محاکمه
شادی امین در نوشته خود به
این نکته مهم اشاره می کند که تریبونال دهه نود عملا به یک گروه سیاسی تبدیل شد که
در اکسیونهای سیاسی شرکت می کرد و به هر مناسبتی اعلامیه صادر می کرد و آخرین
اقدام آن اعلامیه بر علیه دعوت از خاتمی برای سفر به آلمان بود.
من نیز در تحقیقات مستقلی
که پیش از انتشار مقاله شادی امین انجام داده بودم (از جمله صحبتهایم با شادی امین
و دیگر دست اندرکاران تریبونال دهه نود) به نتایج مشابهی دست یافتم.
تلاشهای دست اندرکاران
ایران تریبونال هم میتوانست به سرنوشت مشابهی دچار شود، چرا که نقد مشخصی را به
تریبونال دهه نود نداشتند و میتوانستند همان اشتباهات را تکرار کنند. این دوستان
موفق نشدند که دادگاه مردمی مورد نظر خود را در زمان مورد نظر به مرحله اجرا در
آورند. اما به گمان من علاوه بر سختکوشی دست اندرکاران ایران تریبونال (که این
مسئله در میان دست اندرکاران تریبونال دهه نود هم وجود داشت و تنی چند، از جمله زنده
یاد کامبیز روستا، تلاشهای خود را وقف پیشبرد آن کرده بودند)، حوادث پس از انتخابات
88 و بروز یک جنبش گسترده در ایران و جلب توجه بیشتر ایرانیان و دانشگاهیان و
فعالین حقوق بشر و به ویژه توجه جهانی به مسئله نقض حقوق بشر در ایران و به ویژه جنایتهای
انجام شده در دهه شصت، سبب شد که فرصتی مناسب برای تشکیل دادگاه مردمی ایران
تریبونال به وجود آید.
لازم است این نکته را ذکر
کنم که به نظر میرسید که پس از صدور حکم دادگاه میکونوس، برای اولین بار رابطه
میان اروپا و ایران بر سر مسئله ای که به نقض حقوق شهروندان ایرانی مربوط می شد،
به شدت تیره شده و کشورهای عضو اتحادیه اروپا سفرای خود را از ایران فراخواندند.
این فرصت مناسب برای فعالین سیاسی و منتقد حکومت ایران دیری نپائید و با انتخاب
محمد خاتمی در خرداد 76، تنها دو ماه پس از صدور حکم دادگاه میکونوس، شرایط یکباره
دیگرکون شد و کشورهای اروپائی به سرعت سفرای خود را روانه ایران کردند. ایران
تریبونال دهه نود عملا فرصت لازم را برای استفاده از اختلافات موجود میان اروپا و
ایران را به دست نیاورد.
به هر رو تماسهای من با دست
اندرکاران ایران تریبونال برای قانع کردن آنان به بررسی تجربه تریبونال دهه 90 بی نتیجه ماند.
تماسم با این دوستان به دو دلیل مهم از همان سالها قطع شد. اولا ارزیابی ام این
بود که این پروژه هم مانند بسیاری از پروژه های دیگر که بدون ارزیابی مناسب شروع
شده است، سرنوشتی مشابه خواهد یافت (تجربه نشان داد که در این ارزیابی تحولات
ایران و اهمیت وضعیت بین المللی ایران نادیده گرفته شده بود) و ثانیا با نگاه خاص
دست اندرکاران ایران تریبونال به مسئله دادخواهی موافق نبودم. اما در چند سال
گذشته با دقت چگونگی پیشرفت کار این دوستان را دنبال می کردم و امروز خوشحال هستم
که این دوستان موفق شدند که پروژه خود را به نتیجه برسانند.
نوشته ای که در چند قسمت
تقدیم دوستان خواهد شد با باور به این نکته مرکزی نوشته شده است که ایران تریبونال
به بخشی جدائی ناپذیر از جنبش دادخواهی در ایران تبدیل شده است. پس لاجرم باید
رابطه آنرا با دیگر بخشها و اجزای این جنبش مورد بررسی قرار داد. به گمان من ایران
تریبونال در زمانی تشکیل شده است، که به همت سالها تلاش بستگان قربانیان و بسیاری
از نیروهای سیاسی و برخی از نیروهای جنبش مدنی، از جمله برخی از دست اندرکاران
ایران تریبونال، جنبش دادخواهی موفقیتهای چشم گیری را در به چالش کشیدن سیاست
فراموشی و انکار که توسط جمهوری اسلامی دنبال می شده است، به دست آورده است.
همچنین و به ویژه لازم است انتقادهای مبتذل را پشت سر گذاشت و یا نادیده گرفت و وارد
یک گفتگوی سازنده در مورد آینده جنبش دادخواهی در ایران شد. این گمان که همه ما
باید در همه زمینه ها با هم توافق داشته باشیم، نه امکانپذیر است و نه مفید. اما
عدم توافق نباید به معنی انکار یکدیگر باشد. برای من این نکته اهمیت دارد که چگونه
میتوان دستاوردهای جنبش دادخواهی را تثبیت کرد و گامهائی را به پیش برداشت.
در انتها علیرغم آنکه نوشته
ام با عنوان نگاهی به ایران تریبونال نوشته خواهد شد، اما به واقع کنکاشی است درباره
رابطه جنبش دادخواهی و جامعه مدنی به طور کلی و مبارزه سیاسی در ایران و در سطح
بین المللی و به همین دلیل در بسیاری از موارد از محدوده تنگ مسائل مربوط به ایران
تریبونال خارج خواهم شد و منظری گسترده تر را برای بررسی خود اختیار خواهم کرد.
جعفر بهکیش- 23 فوریه 2013